فرهیختگان: با نگاهی به تاریخ انسانها در فرهنگهای مختلف
میبینیم که همه آنها به نوعی با زیبایی ارتباط داشته و دارند. آنها ابزارآلات
خود را تزئین میکرده و برای هنرهای دیداری و شنیداری ارزش قائل بودهاند. آسمان
پرستاره و دشتهای فراخ برایشان جذاب بوده و رقصیدن و نواختن و خواندن در فرهنگهایشان
جریان داشته است. چرا ما انسانها از گذشته تا به حال اینگونه بودهایم؟ پاسخ آن
واضح است، چون اینها برای ما لذتبخش است. اما سؤال مهمتر این است که در این نوع
رفتارها چه مزیتی وجود دارد که سیر تکاملی انسانها این اعمال را برایمان لذتبخش
کرده است؟
موهان متین استاد فلسفه دانشگاه تورنتو که در هند متولد
شده آخرین کتابش را با عنوان «دیدن، عمل کردن و فهمیدن» در سال ۲۰۰۵ میلادی منتشر کرده
است. موهان متین در مقالهای در مجله aeon به شرح چرایی سؤال فوق پرداخته که در ادامه شرح آن آمده است.
لذات زیباییشناختی، رانههای محضاند و شبیه به گرسنگی
و شهوت جنسی نیستند. رانه یا سائق به شرایطی روانی و جسمی گفته میشود که رفتار را
فعال میکند و به آن جهت میدهد. گاهی از انگیزه نیز به جای آن استفاده میشود. از
این نظر گرسنگی هم رانه است. اما لذت بردن از خوردن است که تشویق به خوردن بیشتر
میکند. اما خوردن نمیتواند بیانتها باشد، چون هرچه به سیری نزدیک میشویم، لذت
خوردن کاهش مییابد. همچون بسیاری از رانهها، خوردن نیز بر محور زمان حرکت میکند.
یعنی چنانچه گرسنگی رنجآور است، گرسنگی مفرط رنجآورتر است. اما با خوردن، لذت
ابتدا افزایش و سپس کاهش پیدا میکند. شهوت جنسی هم چنین است.
نوع دیگری از لذات هم وجود دارد که لذت «به آغوش کشیدن»
از آن نوع است. این لذت از آن جهت متفاوت است که در فعل آن رانهای وجود ندارد.
مثل هورمونی در بدن که با ترشحشدنش انسان را تحتتاثیر قرار میدهد. همچنین فردی
از روی کمبود داشتن در بغل کردن، دیگری را به آغوش نمیکشد. علاوهبر این برخلاف
خوردن، در آغوش کشیدن باعث سیری نمیشود.
نکته مهم این است که لذت زیباییشناسانه، برخلاف گرسنگی،
رانهمحور نیست بلکه فعالیتمحور است. در فهم و درک زیبایی، ما به اندیشه فرومیرویم
و این به خاطر دریافت پاداش آنی نیست؛ درواقع از نگریستن به منظرهای بکر، سودی
نصیبمان نمیشود و بدون مشوق به سراغ تماشا میرویم.
لذتهای فعالیتمحور، میتوانند بخشی از ظاهر جسمی ما
شوند، مانند لبخند. از دیدگاه روانشناسی وقتی ما میخندیم اضطرابمان کاهش پیدا میکند
چون تمرکزمان بر چیز دیگری است. احساس لذت در بدن به خاطر ترشح اندروفین است که
همچون مورفین عمل میکند. لذات زیباییشناسانه در واقع باعث تحریک و ترشح اندروفین
میشود.
لذتها چه فعالیتمحور باشند چه رانهمحور، به ما درباره
دنیایمان چیزهایی میگویند. این لذتها، از چیزهای پیرامون پیامی برای ما دارند. مثلاً
وقتی از خوردن انبه لذت میبریم، میفهمیم که خوردن آن خوب است اما نمیفهمیم که
انبه برای ترمیم زخم هم مفید است.
لذات زیباییشناسانه یا باید حسی باشند یا روشنفکرانه.
اما باید سوای از لذت مالکیت یا خلق باشند. کانت در قرن ۱۸ اولین کسی بود که این
را درک کرد. او معتقد بود که درک زیباییشناختی، درکی مستقل و بیطرف است. وقتی به
قصری نگاه میکنیم جدا از اینکه در آن زندگی میکنیم یا بهعنوان دشمن از آن و
صاحبانش متنفر هستیم، موقع نگاه کردن فقط لذت را درک میکنیم و لذت بردن متمایز از
واکنشهای دیگر است.
اما معمای لذت زیباییشناسانه چگونه حل میشود؟ چرا صرفاً
از نگریستن به یک چیز زیبا، باید لذت ببریم؟ مزیت فرگشتی یا تکاملی چنین لذتی چیست؟
به ادراک خود اعتماد کنید
درک ما نتیجه دریافتهای محیطی ماست که با تمام پیچیدگیهای
محیطی، همیشه به درکی دقیق منجر میشود. مثلاً ذهن ما به راحتی از میان آنچه میبینیم
الگو استخراج میکند. اما همین ادراک هم نیازمند تمرین است، مانند فعالیتهای
حرکتی. انسانها از کودکی با بازی کردن قابلیتهایشان را در الگوسازی و درک محیطی
توسعه میدهند و خود به استادانی در این زمینه تبدیل میشوند.
درواقع همین لذتبخش بودن درک الگوها؛ چه در محرکهای
دیداری و چه در محرکهای شنیداری است که باعث میشود انسان برای یافتن و درک محیط
رغبت نشان دهد و از این روش، این تواناییاش را تقویت کند.
دنیل برلین، روانشناس در دهه ۶۰ متوجه شد نوزادان
سرشان را به سمت صدا بر میگردانند و به همهچیز دقیق میشوند. به مرور، یاد میگیرند
که با اشتیاق به ناسازگاری و تخطی از الگوها واکنش نشان دهند. درواقع میتوان گفت
لذت زیباییشناسانه، خوشی ناشی از بازیگوشی دیداری است. اهمیت این لذتجویی هم
بالابردن تواناییهای دیداری است.
سمیر زکی، نوروساینتیست بریتانیایی هنر را اینگونه
تعریف میکرد: «جستوجوی ضروری دائمی و بیپایان برای کیفیات و خصوصیات صورتها و
اشیا و سطوح و موقعیتها است.» درواقع اشیایی که ما با لذت به آنها مینگریم، همانهایی
هستند که به ما تجربه دیداری غنی میدهند.
بلوغ در جامعه بشری قابلیتهایی به ما میدهد ولی برای
پیشی گرفتن از دیگران در یک زمینه، نیاز به تجربه و تمرین و تکرار داریم. کسب قابلیتهای
اولیه با لذت همراه است ولی کسب استادی، نیازمند تمرین است. با این حال همان کسب
قابلیتهای ابتدایی هم با لذت همراه است.
در فرهنگها هم با ساختن مشوقهای مصنوعی، به قابلیتبخشی
به انسانها کمک میکنند تا از آنها استاد بسازند. در فعالیتهای فیزیکی، مسابقه و
بازی و پیروزی باعث میشود انسانها انگیزه بهبود یافتن داشته باشند. اما در زمینه
زیباییشناسی، مصرفکنندگان هنر با پرورش دادن سلیقههایشان، تولیدکننده را برای
تولید اثری «هنری» به چالش میکشند. تاریخدان هنر، مایکل بکسندال مینویسد
«انسانی که به اندیشه احترام بگذارد نمیتواند در مقابل پدیدهها بیتفاوت باشد،
از اینرو باید میان آنها تمایز قائل شد.»