اگر شاعران صاحب سبک ادب فارسی را برشماریم، بیتردید یکی از آنها کمالالدین اسماعیل اصفهانی است. وی به استادی و مهارت در آوردن معانی دقیق شهرت دارد. او که در قرن ششم و هفتم میزیست، حمله مغول را به چشم دید و هراس و آشفتگی ناشی از آن در شعرش نمایان شده است. به سبب اندیشههای دقیق و مضامین تازه در شعرش، به ویژه در غزلیات، او را خلاقالمعانی خوانده و غزلیاتش را تا اندازهای از سرچشمههای سبک هندی دانستهاند.
کمالالدین در قالبهای قصیده، قطعه، غزل، ترکیببند، مثنوی و رباعی شعر سروده است و در میان این قالبها، قصیده جایگاه ویژهای دارد تا آنجاکه او را آخرین شاعر بزرگ قصیدهسرا نامیدهاند. کتاب «کلیات خلاقالمعانی» به تازگی با تحقیق و تصحیح سیدمهدی طباطبایی به همت نشر خاموش منتشر و راهی بازار نشر شده است.
سهشنبه بیستوچهارم بهمنماه، نشست هفتگی شهر کتاب، به نقد و بررسی این اثر اختصاص یافت. در این نشست سیدعلیمحمد سجادی، محمدرضا ترکی، عباسعلی وفایی و سیدمهدی طباطبایی حضور داشتند.
شاعرانی دانشمرد
طباطبایی در ابتدا به شرح جایگاه کمالالدین اسماعیل اصفهانی در گسترهی ادبیات فارسی و پیشینهی تصحیح دیوان وی پرداخت و اظهار داشت: مهمترین کاری که پیش از این دربارهی کمالالدین اسماعیل صورت گرفته، تصحیح زندهیاد بحرالعلومی در سال ۱۳۴۸ است؛ او این کار را بهعنوان رسالهی دکتری خود به انجام رساند. بحرالعلومی ضمن دقت علمی مضاعف خود، از محضر اساتیدی چون فروزانفر، مینوی، همایی، مدرس رضوی و بدیعالزمانی نیز بهره جسته، به اقوال آنها استناد کرده بود. بنابراین کار او بسیار ارزشمند بود؛ اما آنچه سبب شد، من تصحیح مجدد کلیات کمال را صورت دهم، یافتن دستنویسهای تازه بود. نسخههای تازهای یافت شدند که بحرالعلومی از آنها استفاده نکرده بود؛ طبعا مقتضیات زمان این امکان را برای او فراهم نمیکرد.
وی ادامه داد: از دیگرسو ضمن کار دریافتم یکی از بهترین نسخههای خطی دیوان کمال وقتی به دست بحرالعلومی رسید که بخشی از کار منتشر شده بود. او در مقدمه نیز به این نکته اشاره کرده است که آن نسخه در قسمتهای بعدی به کار افزوده شده است. من پس از مراجعه به برخی جنگها و کسب برخی اطلاعات از برخی تذکرهها دریافتم امکان تصحیح دوبارهی این کلیات وجود دارد. بزرگان فن تصحیح به ما آموختهاند که در تصحیح اثری متعلق به پیش از قرن هشتم، باید تمام دستنویسهای موجود بررسی شود؛ این کاری بسیار مشقتبار بود؛ چراکه باید ابتدا دستنویسها را احصا میکردم و از آنپس کار نسخهپژوهی را صورت میدادم؛ مشکل دیگر این بود که نمیتوانستم اقدم نسخ را بهعنوان اصح نسخ قرار دهم. بسیاری از نسخ، از آنجاکه بر مبنای یک مادرنسخهی واحد نوشته شدهاند، در این کار چندان کارا نبودند؛ در نهایت چهار دستنویس متعلق به قرن هفتم را در نظر آوردم، سه دستنویس متعلق به قرن هشتم، یکی متعلق به قرن نهم و دو دستنویس از قرن یازدهم.
طباطبایی در شرح چرایی استفاده از دستنویسهایی متعلق به قرن یازدهم تصریح کرد: بیتردید یکی از دستنویسهایی که علمی بود و در موضع اجتهاد قرار داشت و تنها کتابت نبود، یکی از دستنویسهای متعلق به قرن یازدهم بود؛ در حاشیه آن به نکاتی برمیخوردم بسیار گرهگشا در شرح ابیات؛ دستنویس دیگری نیز وجود داشت که به مقابله چند نسخه در حاشیه پرداخته بود. در نهایت آنچه را به دست آمده بود، دوباره با کار زندهیاد بحرالعلومی تطبیق دادم؛ همچنین نسخهبدلها را به صورت سازوارهای انتقادی تشریح کردم تا آنهایی را که میخواهند در متن پژوهش سهیم شود، یاری رساند. جز آنچه گفته شد، مقداری هم مطالعات سبکی و زبانشناسانه صورت گرفت تا شکل واژگان حفظ شود؛ در اینباره از محضر اساتید گرانقدری نیز بهره جستم. نکتهی حائز اهمیت دیگر در نظر آوردن زمان زیست شاعر بود؛ تلاش بر این بود که نزدیک شوم به زمانهی شاعر و شرایط سیاسی و اجتماعی زیست او.
وی در ادامه ضمن اشاره به رویکردهای عمدهی شاعر، تاکید او بر قصیدهسرایی، تصریح داشت: برخی رویکردهای وی سبب شد، در مقدمه به معرفی بیش از سی شخصیت تاریخی و ادبی بپردازم. از دیگرسو سعی در تشخیص تصرفات کاتبان داشتم؛ بهعنوان مثال برای من قطعیت یافت در برخی مقاطع کاتب بیت یا ابیاتی را به دیوان افزوده یا کاسته است. در مقدمه، ایندست مسائل به تفصیل تشریح شدهاند؛ همچنین ضرورت بازتصحیح این کلیات ضمن اشاره به مولفههای موجود شرح شده است. ایندست رویکردها موجب شد، برخی قصائد، غزلیات و قطعههای کمال کامل و بخشی از اشعار منتسب به او نیز حذف شدند؛ همچنین بخشی از بدخوانیهای متعلق به تصحیح قبلی جبران شد. در عین حال رویارویی با کمالالدین اسماعیل بسیار دشوار بود؛ چراکه در آن زمان شاعران دانشمرد بودند؛ آنها به علوم مختلف اشراف داشتند و تمام آنها را در آثار و اشعار خود وارد کردند؛ به این معنی که ممکن نبود بدون آگاهی از اصطلاحات خاص نجوم، طب، موسیقی و چون آنها با دیوان کمال رویارو شد؛ آنچنانکه در انتها توانستم بیست واژهی فوتشده از فرهنگها را در قالب یک مقاله به جامعهی ادبی معرفی کنم.
طباطبایی در انتها به اشکال مختلف رویارویی با دیوان کمالالدین اسماعیل اصفهانی پرداخت.
ای بسا آرزو که خاک شده!
سجادی در سخنان خود ضمن اشاره به خاطراتی شنیدنی از زندهیاد بحرالعلومی بر ضرورت مطالعهی آثار کلاسیک فارسی، بهویژه آثار کمالالدین اسماعیل اصفهانی تاکید کرد و کار مصحح را نیز ستود؛ سجادی در مقدمهی مفصل خود بر این اثر به نکاتی ارزنده اشاره کرده است که بخشهایی از آن در اینجا میآید:
چه میتوان گفت دربارهی گویندهای که در قصیدهای نودوسه بیتی خود را ملزم میکند که در هر بیت، دستکم یکبار واژهی «مو» را بهکار گیرد و اگر کمیت او در پنجشش بیت لنگ شود و بر تارک شعرش مویی نرود، به عذری شیرین دست یازد و این کاستی را عین کمال شمرد؟ دولتشاه این قصیده را ممتنعالجواب دانسته «چه بسیار نازکی و معانی بدیع در آن مندرج است... خواجه سلمان و بعضی فضلا جواب این قصیده گفتهاند، اما اکابر و شعرا، کمالالدین اسماعیل را خلاقالمعانی میگویند، چه در سخن او معانی دقیق مضمر است که بعد از چند نوبت که مطالعه رود، ظاهر میشود» و این معنیآفرینی را نهتنها در قصاید بلند، که در قطعات کوتاه و غزلها و رباعیات و مثنوی او به وفور توان دید. این چکامه و نظایر آن به بنایی استوار و شکوهمند و پررازورمز میماند که برای دریافت عظمت آن باید با بردباری و مدارا از دهلیزهای تودرتو گذشت تا صحن و حیاط دلکش و فضای آزاد و آرامبخش به جلوه در آید و دل و دیده را دررباید؛ سرای بستان درگشاید و آنگاه غرفهها و حجرهها از «شاهنشین» و «پنجدری» و «گوشواره» و «طنبی» و «شبستان» و «نمازخانه» گرفته تا «مطبخ» و «انباری» و «سرداب» و «آبانبار» لبخندزنان پیش آید که گامی دوسه بر ما نه و از یاد مبر که: «اندر این ملک چو طاووس به کار است مگس» و گیرم که در روزگار ما از سازندگان و بازدیدکنندگان و قدرشناسان بناهایی چنین رفیع به شدت کاسته شده باشد، اما این نه از آنروست که دوران چنین آثاری گذشته است، بلکه بدان سبب است که شتاب بیوقفهی زمان و تنگحوصلگیها و یکسونگریها و اشتغالات کاذب، بسیاری را از ایجاد و توجه به چنان میراثهای ماندگار محروم کرده است. کم نیستند کسانی که خشتخشت این کاخها را آغشته به عرق شرم و ادبیات مدحی را از زنبورخانهی جفا و ستم میبینند که باید در ویرانی و فراوشی آنها کوشید، غافل از آنکه اگر در این راه بر کسی ظلمی رفته و ننگ خجلتی بر چهرهای نشسته، و زر و بال آنها را پدیدآورندگان برده، ولی آنچه را که بر جای نهادهاند، چه طرحی نو درانداخته باشد و چه ستونی سربرافراشته، با ما حکایتها دارندکه ما گویندگان خاموش را به چشم عبرت بنگرید و آنچه که جستند و نیافتند، شما به رایگان برگیرید! گنج شما را و رنج دیگران را. صرف اینکه فلان قصیدهی مدحی در خور انسان آزاده نیست، پس باید بر همه خط بطلان کشید، دور از انصاف و خلاف واقع و نادیدهانگاشتن زمان و مکان و شرایط حاکم بر جامعه در خلق اینگونه آثار ادبی و هنری است و چه زیانکارند مردمی که گلیمی را به خاطر کیکی در آتش افکندند! زبان فارسی که امروز بدان سخن میگوییم و مینویسیم و زبان دوم جهان اسلام و مایهی افتخار و قوام و دوام ملیت و هویت ایرانیاسلامی میشناسیم، آیا جز از طریق همین سرودهها به ما رسیده است؟
وی در بخشی دیگر میگوید: این قصهی مکرر را رها میکنیم و دیگر جنبههای شعری و هنری کمال اسماعیل را پی میگیریم. او با آفرینش معانی دقیق و بکر و ایجاد تنوع در کار و استفاده از تشبیهات لطیف و کنایات و استعارات بدیع، بازار شعر خود را روایی و رونق فراوان بخشیده است. در قصیدهای پنجاهبیتی که حسب حالی از او به هنگام گرفتارآمدن به چشمدرد است، صحنههایی خلق میکند که نهتنها خواننده را با خود همراه و همدرد میسازد، که او را به اعجاب و تحسین هم وا میدارد؛ مطلع قصیده این است: جانم ز چشمدرد به جان آمد از عذاب/ یارب چه دید خواهم از این چشم دردیاب؟ چشم گاه شمعی سوزان و اشکریزان میشود که با شعلههای لرزان خود شاعر را به تبوتاب میافکند، مردم دیدهی در خون نشسته به فرزندی ناخلف میماند که بودنش اندوه دل فزاید و نابودنش در تشویش بر آدمی گشاید. چشم، چشمهی آفتاب است، اما آن را نه آبوتاب است و نه فروغ اشعهی آن، تیغهایی است آخته و کار دیده را ساخته.
خون در نافهی آهوی ختن به مشک ناب بدل شدن را شنیدهای، اما برعکس آن را اگر هرگز ندیدهای، اکنون بنگر که مردمک مشکمانند، بدل به خونی ناخوشایند شده است. چشمی پیکان آتشین در آن خلیده را چه میتوان گفت؟ غنچهای در خون تپیده یا کاغذی به آتشکشیده؟ چشمی که پردهی نازک اشک آن را در بر گرفته، جز به گوشهای متروک که عنکبوت بر آن تار تنیده چه میتوان خواند؟ هر قطره اشک به کودکی ماند که دامان مژگان به دندان گرفته تا از درد جانسوز به سرعت برهد. دیده اینک به بهشت می ماند، گاه از آن سرشک خونین شراب و گاه زلال سرشک و زمانی لعاب شیرگون جاری است.
سجادی در بخشی دیگر دربارهی ضرورت تصحیح و بازتصحیح متون کهن میگوید: کلیات کمال اسماعیل، گنجینهای کمنظیر است از لغات و اصطلاحات ادبی و ضرب المثلها و کنایهها و آینهی تمامنمایی است ازآداب و رسوم و بایستها و نابایستهای نیمهی دوم قرن ششم و اوایل قرن هفتم که آن نیز به نوبت خود برآمده از تجارب تاریخی، فرهنگی و تربیتی قوم ایرانی و اقوام مرتبط با او در قرون متمادی است. احیاء چنین اثری میارزید که شادروان استاد دکتر حسین بحرالعلومی دامن همت بر میان بندد و با طبع و توزیع آن اندکی از دین بسیار خود به همشهری خویش، خلاقالمعانی بگزارد و چشمانتظاران را مژدهی وصل بخشد. تعلیقاتی فراوان نیز فراهم آورده بود که ارائهی آن به تمامی فرصت نشر نیافت؛ «ایبسا آرزو که خاک شده»! نسخههای تازهیافت و برخی از لغزش قلمهای طبع موجود موجب آمد که ساوجی اصفهانیتباری دیگر، جوان و اهل ذوق، کهنهعروس آثار کمالالدین را ویرایش و پیرایشی تازه بخشد، نکاتی را گوشزد و نقاط ضعفی را برطرف سازد و آنچه ظواهر امر در تصفحی نهچندان دقیق می نماید، در کار خود توفیق یافته و این سخن تا تاییدی از صاحبنظران اندیشهور و دانشمند نیابد و تا دکتر سید مهدی طباطبایی، عضو محترم گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شهید بهشتی نکوشد که اثری بسیار کمغلط، نه بیغلط، که خداوند ابا دارد که کتابی جز کتاب او فاقد غلط و اشتباه باشد، به عالم ادب عرضه کند، راه به جایی نخواهد برد.
خلاقالمعانی، نه به مزاح و بیهوده
ترکی در ابتدای سخنان خود به شرح اهمیت کمالالدین اسماعیل در گسترهی ادب کهن فارسی پرداخت و اظهار داشت: به اعتقاد من نفس پرداختن به کمال خود دلیل بر کمال یافتن تحقیقات ادبی ماست؛ در گذشتههای دور او شاعر بسیار مهمی بوده است؛ چراکه در جنگها و تذکرهها حضوری بسیار جدی دارد؛ حال آنکه از مقطعی به بعد به فراموشی سپرده میشود. من گمان دارم جریان بازگشت ادبی در صورتبندی این وضعیت بیتاثیر نبوده است؛ این امر سبب شده است شاعری فنی و دشوارگوی مثل کمال کمتر در معرض توجه قرار گیرد. او شاعری است که در مفصل ادبیات کهن ایستاده است؛ در جایی که به یک معنا شعر خراسانی پایان یافته و شعر عراقی آغاز میشود. به نظر میرسد اگر او نمیبود، یقینا حافظ و سعدی هم نمیبودند. کمال نقشی جدی در تکامل شعر فارسی داشته است.
وی تاکید کرد: من مادامی که شعر او را مرور نکردم، بسیاری از نکات سنایی و خاقانی و دیگران را درنمییافتم؛ آثار او پرتو میافکند بر متون پیش و پس از خودش. حافظ در ایهام و حسن تعلیل بسیار متاثر بوده است از کمال و گاه حتا نام او را آورده و شعرش را دلیل خوانده است. کمالالدین اسماعیل شاعری بسیار مبتکر است؛ تعبیر خلاقالمعانی به مزاح و بیهوده به او داده نشده است؛ در آثار او به واقع خیالات باریک، و دقتهای خاص به وفور یافت میشود؛ کمال در قالب شعر نیز نوآوريهای دارد؛ او قطعههای بسیاری سروده است که در بطن آنها یک رباعی جای دارد؛ این خود نوعی نوآوری و تفنن است. از دیگر خلاقیتهای او ردیفگردانی است؛ کمال در بسیاری موارد ردیف شعر را در میانه تغییر میدهد؛ این رویکرد در مقطعی که او میسرود، بسیار نو مینماید.
ترکی پس از ذکر مصادیقی از رویکردهای کمال، افزود: جنبهی تاریخی دیوان کمال از دیگر محاسن اوست؛ تاریخ روشنی از آن مقطع (بهویژه از اصفهان) وجود ندارد؛ به کمک دیوان او میتوان تاریخ را نیز درک کرد. آنچنانکه گفته شد، آن مقطع بسیار عجیب است؛ چراکه از قرن چهارم تا پس از آغاز قرن ششم دنیای اسلام و کشور ما با فرقهگرایی رویارو است و فرقهها و مذاهب به جان هم میافتند؛ این امر خود سبب میشود ما در رویارویی با مغولها مغلوب شویم. در این مقطع یکی از مشکلات کمال این بود که ممدوح نداشت؛ این امر سبب شده بود او در رویکردهای خود نوسان داشته باشد؛ البته بیشتر به سمت حنفیها متمایل بود تا بتواند منافع خود را حفظ کند. دنیای اسلام همچنان درگیر نزاعهای طایفهای است؛ کمال برای دنیایی با ایندست تجربهها چندان غریبه نیست؛ او چندین سال بعد در فتنهی مغول به نوعی به شهادت رسید.
وی در انتها از محاسن کار مصحح گفت و در اینباره اظهار داشت: او از محققان نخبهی عصر حاضر است؛ ویژگی او این است که متون کلاسیک را به خوبی خوانده و در دستهی جماعت نظریهباز و نظریهپرداز نیست. از نقاط قوت کار طباطبایی در تصحیح کمال تعلیقات است؛ البته به نظر میرسد باید کتاب ویژهای دربارهی مشکلات کمال نوشته شود؛ چراکه او نکات بسیاری را نگفته گذاشته و از قلم انداخته است؛ اما آنچه گفته شده دربهترین حالت بیان شده و حق مطلب ادا شده است؛ به ندرت میتوان مواردی از لغزش را یافت. به اعتقاد من بخشی که در شرح احوال کمال آورده شده، میتوانست منسجمتر باشد. به هرروی من معتقدم هرچه دربارهی کمال کار شود، باز هم کم است؛ شناخت بیشتر او و آثارش ضرورت است.
اسلوبها بر جای ذوق
وفایی سخنان خود را با تاکید بر ضرورت درانداختن تصحیحهای جدید آغاز کرد؛ وی ضمن طرح پرسشی در این باب تصریح کرد: «چرا تصحیحهای ما در باب متون تا این اندازه متنوع است و همچنان بر تصحیحهای تازه ایرادهای خرد و کلان میگیریم؟» به اعتقاد من دلیل مترتب بر این امر این است که همچنان شیوهی علمی دقیقی برای تصحیح آثار ادبی ترسیم نکردهایم؛ ضرورت دارد در روزگار اکنون این امر حتما انجام یابد. من در بخشی از سخنان خود خواهم گفت با کدام شگردها میتوان یک تصحیح خوب ارائه کرد. تصحیح ذوقی شگرد علمی و منطقی ندارد؛ یک متن در بستر زبان اتفاق میافتد؛ عموما اگر متن را از حیث زبانی بشناسیم، خواهیم توانست تصحیحی درست را صورت دهیم. یکی از ضعفهای ما در تصحیح فقدان کتابی مطلوب در شرح ویژگیهای زبانی در ادوار مختلف است. مطالعات زبانی درزمانی دچار آسیبهای فراوان است و ضعفی عمده در حوزهی تصحیح به شمار میآید.
وی افزود: خوشبختانه امروز کارهای بسیاری در بیرون از کشور ما صورت گرفته و به زبان فارسی هم ترجمه شده است؛ ما میتوانیم از آنها بهره بجوییم، الگو بگیریم و تصحیحهایی منقح را صورت دهیم. یکی از روشهایی که میتوان پیشنهاد داد، تلاش در حوزهی معنیشناسی است که بخشی از مطالعات زبانی به شمار میآید؛ امروزه در این حوزه مطالعات بسیاری صورت گرفته و کتابهای بسیاری نوشته شده است. از این دیدگاه میتوان به یک متن پیوست و آن را دقیقتر تصحیح کرد. وقتی ژانرها و انواع را صورتبندی میکنیم باید دلایلی برای آن داشته باشیم؛ بر اساس کدام مولفهها سبکها و ژانرها را نامگذاری میکنیم؟ قطعا چیزی نیست جز زبان، واژگان نمایان در متن و مولفههایی که میان آنها پیوند ایجاده کرده است. ادبیات هم چیزی نیست جز زبان؛ در بافت و در ساختار هر متن مولفههایی وجود دارد که آن را از متون دیگر جدا میکند. اگر بخواهیم یک متن غنایی را تصحیح کنیم، ضرورت دارد که در حوزهی زبانی آن ژانر آگاهی داشته باشیم.
وفایی حوزههای واژگانی و مفهومی را دو مفهوم موثر در حوزهی معنیشناسی تعریف کرد و اظهار داشت: اگر این دو حوزه را خوب بشناسیم میتوانیم خود را به زبان متن و سبک گوینده نزدیک کنیم؛ در درون این دو حوزه مولفههای خردتری نیز وجود دارد که میتوان به صورت پیوندی مولفههای درونمتن را نیکتر نیز شناسایی کرد. ما در این زمینه کار چندانی را صورت ندادهایم. حوزهی معناشناسی در موارد متعددی میتواند به کمک ما بیاید و در هرکدام از ژانرها متفاوت است. این امر از این حیث اهمیت دارد که در تصحیح یک متن حتما باید تکتک واژگان در حوزههای ارتباطی و وابستگی شناسایی شود؛ حتا حروف در متن ناکارآمد نیستند و در ارتباط با واژگان کارایی دارند. نهتنها دستور و نحو که حوزهی معنیشناسی در تصحیح متن فراوان به مدد و یاری ما میآید، بهویژه معنیشناسی کاربردی.
وی افزود: من در بررسی کار دکتر طباطبایی دریافتم، اگر این ابزارهای سخته به دست ما بود، قطعا نتیجهای بسیار بایستهتر و شایستهتر عاید میشد؛ من بر آن هستم که اگر بر اساس ژانرهای متفاوت ابزاری در دست داشته باشیم، میتوانیم تصحیحهای درستتری را صورت دهیم. به اعتقاد من نقص عمده در این زمینه این است که متنشناسی ذوقی بوده است؛ اگر ما اصول و قواعد حاکم بر اندیشهی نویسنده یا شاعر را دریافت نکنیم، قطعا متن تصحیحشده به اصالت نمیرسد. دست یافتن به سبک و زبان به سادگی محقق نمیشود و نیازمند اطلاعاتی وسیع در حوزهی مطالعات زبانی است. از اینروی باید تاکید کرد بر اینکه همانگونه که دیگر نمی توان با ادبیات ذوقی برخورد کرد، نمیتوان با امر تصحیح نیز اینگونه رویارو شد؛ باید اصولی توصیف و تبیین شود و بر اساس آنها متون منقحتری صورت یابد. متونی که بر پایهی مولفههای ذوقی تصحیح میشود، همواره نیازمند بازتصحیح است.
وی در انتها به پیشینهی آشنایی خود با طباطبایی پرداخت و به اجمال برخی آسیبها و نقاط قوت کار وی را برشمرد.