کد مطلب: ۱۲۳۷۸
تاریخ انتشار: چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۳۹۷

عشق، فصل‌ مشترک سعدی و پترارک

شیما زارعی

چند سالی است در روز بزرگداشت سعدی مرکز فرهنگی شهر کتاب با همکاری مرکز سعدی‌شناسی همایشی درباره‌ی سعدی و یکی از شاعران و نویسندگان مهم جهان که شباهت‌هایی با سعدی دارد، برگزار می‌کند. در ادامه‌ی تحقق این هدف، امسال همایش «سعدی و پترارک» در دو روز، ۲۸ و ۲۹ فروردین ماه برگزار می‌شود. در روز نخست این همایش مائورو کونچاتوری (سفیر ایتالیا در ایران)، دکتر میرجلال‌الدین کزازی، دکتر فائزه مردانی، دکتر دکتر نسرین فقیه ملک‌مرزبان، دکتر فاطمه عسگری، دکتر ایمان منسوب‌بصیری، دکتر کوروش کمالی‌سروستانی، دکتر رافائل مائوریلو سخنرانی کردند.

در ابتدای همایش علی‌اصغر محمدخانی درباره‌ی چرایی انتخاب پترارک در کنار سعدی گفت: تروبادورها معتقد بودند که عشق انگیزه‌ی اعتلای نفسانی و تکامل اخلاقی است. نوع ارتباط ترابادورها با معشوق در آثار پترارک نمود دارد. عشق در دیدگاه پترارک و ترابادورها به عشق در ادبیات کلاسیک  فارسی و به‌ویژه سعدی نزدیک است. ترابادور هر چه می‌کند برای بانوی دیرآشناست که عشق پترارک به لائورا نمودی از همین عشق است. در نزد پترارک معشوق مظهر فرزانگی و ایمان و دیانت است و این عشق راستین هم طریق سعدی است. معشوق در نزد سعدی از بسیاری از جهات به توصیف‌های پترارک در سانت‌ها شبیه است. مهم‌ترین وجه اشتراک پترارک و سعدی مساله‌ی معشوق و عشق است.

پس از آن مائورو کونچاتوری، سفیر ایتالیا در ایران، ضمن تقدیر و تحسین موضوع همایش درباره‌ی این دو شخصیت گفت: هر دو شخصیت پترارک و سعدی جزء شخصیت‌‌های ادبی هستند که برای گسترش فرهنگ و ادبیات دو فرهنگ ایران و ایتالیا به یک اندازه نقش مهمی ایفا می‌کنند. این همایش که به وجه شباهت دو شخصیت بزرگ ایران و ایتالیا می‌پردازد، همخوانی بسیاری با یک برنامه‌ی مهم فرهنگی وزرات امور خارجه‌ی ایتالیا دارد که در کشورهای حوزه‌ی مدیترانه و خاورمیانه برگزار خواهد شد. شاید ما همیشه به این موضوع فکر نمی‌کنیم اما خیلی خوب است که به یاد بیاوریم که فرهنگ وروحیه‌ی ایرانی و همچنین نوع دیدگاهی که فرهنگ ایرانی دارد در طی قرن‌ها و حتا هزاران سال بر فرهنگ کشورهای مدیترانه تاثیر بسیار زیادی گذاشتند و به نحوی به آن‌ها غنا بخشیده است. در واقع برای مدت زمان خیلی زیادی چه از نقطه نظر کشف و شهود روحانی و عرفانی و چه از نقطه نظر علوم و فنون مختلف تمام این دانش‌ها از شرق به غرب حرکت کردند که در این مسیر ایران یک هسته‌ی مرکزی بود و ایتالیا هم مقصد بود. در واقع برای مدت زیادی حوزه‌ی مدیترانه محل تجانس و پردازش اطلاعات و علومی بود که از شرق به غرب می‌رسید. در طی این مسیر و پروسه ایتالیا و ایران نقش مهمی در حوزه‌ی مدیترانه ایفا می‌کردند برای این‌که واسطه‌های فرهنگی بودند و به خاطر سنت‌های باستانی و چند هزار ساله و دیدگاه جهان‌وطنی که هر دو این کشورها داشتند، هر دو کمک کردند که این گفتمان با خودشان و کشورهای دیگر در این مسیر برقرار شود. قطعا در مورد سعدی و پترارک سخنرانان برجسته خیلی بهتر از من صحبت می‌کنند. فقط می‌خواهم این نکته را خاطر نشان کنم که پترارک تمام آن متون و افکار و اندیشه‌هایی که از جهان یونان باستان، روم باستان به او رسیده بود، زنده کرد. در واقع علاقه‌ی وافری که پترارک به دنیای باستان نشان می‌داد و احترامی که برای گذشته قائل بود در آثارش دیده می‌شود و این احترام و علاقه را در اروپای آن زمان زنده کرد. این موضوع در فرهنگ ایرانی آن دوران خیلی رایج بود. اروپا در حال گذار از دنیای باستان به دنیای جدید بود. آنچه عامه‌ی مردم ایتالیا در ذهن دارند شاید آثار فاخر پترارک  نباشد و به زبان ایتالیایی بولگار نوشته شده است. همه ما در طول تحصیل با  یکی از شاهکارهای پترارک آشنا شده و آن را خوانده‌ایم و آن دیوان اشعار پترارک است که با آن پترارک زبان ایتالیایی که در آن زمان در ایتالیا در حال گسترش بود به شکل فاخر و عالی در نوشته‌ها و اشعارش بازتاب داد. این هم وجه تشابه سعدی و پترارک است که سعدی هم در زبان فارسی همین نقش را داشت.

در ادامه، رافائل مائوریلو، ایران‌شناس و اسلام‌شناس ایتالیایی، با خواندن غزلی از سعدی و سُنِتی از پترارک، بحث خود را چنین ادامه داد: پترارک هرگز در زندگی‌اش غزل ننوشت و آنچه نوشت «سُنِت» است که یک نوع قالب شعری است که در ایتالیا به دنیا آمد و در دنیا پخش شد. چند وقت پیش کتاب آموزشی درباره‌ی ادبیات جهان که به تازگی به چاپ رسیده، مطالعه کردم. زندگی‌نامه‌ی کوچکی درباره‌ي پترارک آن‌جا بود. دو جمله در این کتاب درباره‌ی پترارک آمده که قابل تامل است: «پترارک نه تنها نخستین اومانسیت عصر رنسانس است بلکه پیشگام فرهنگ کلاسیک و بنیان‌گذار تمدن عصر جدید هم به شمار می‌رود» که این جمله را کاملا تایید می‌کنم اما مشکلم در جمله‌ی دوم است که می‌گوید: «لائورا همانند بئاتریس دانته نماد و راهنمای عشق الهی است.» اصلا و ابدا این طوری نیست. لائورا با بئاتریس کاملا متفاوت است. بئاتریس شاید نماد و راهنمای عشق الهی باشد اما لائورا را اصلا نمی‌توانیم این طوری تعریف کنیم. بر خلاف بئاتریس، لائورا نماد عشق دنیوی است اما با طعم الهی. جایی دیگر آمده «پترارک مبتکر غزل نیست اما آن را به حد کمال رساند.» همان‌طور که می‌دانید پترارک هیچ‌وقت در زندگی‌اش غزل ننوشت. من می‌دانم ایرانی‌ها علاقه‌ی خاصی به ایتالیا دارند و در گروه ادبیات ایتالیایی دانشگاه‌های تهران و آزاد کسانی هستند که واقعا  زحمت می‌کشند که زبان ایتالیایی را در ایران زنده نگاه دارند اما وقتی درباره‌ی تحقیق بحث می‌کنیم، کار تحقیقی درباره‌ی زبان ایتالیایی اصولا انجام نمی‌شود. البته در سال‌های اخیر تغییراتی ایجاد شده که نتیجه خواهد داشت اما تا به امروز چنین چیزی نبوده است. ترجمه‌ی پترارک به زبان فارسی، ترجمه‌ای است که مشکل دارد. برای شناخت دقیق زبان و ادبیات ایتالیایی احتیاج به شناخت دقیق زبان و ادبیات لاتین داریم که متاسفانه تا به امروز در ایران تدریس نمی‌شود. در ایتالیا برای شناخت زبان ایتالیایی علاوه بر شناخت زبان لاتین، باید زبان و ادبیات یونانی قدیم بخوانیم. در ایران ادبیات لاتین که تدریس نمی‌شود چه برسد به ادبیات یونانی قدیم. اگر بخواهیم پترارک را بخوانیم و بفهمیم باید بدانیم که او زبان یونانی قدیم و ادبیات لاتین را خوب می‌شناسد. من خیلی تعجب کردم که چه طور در فرهنگی که شعر این‌قدر مهم است وقتی شعر کشورها و فرهنگ‌های دیگر را معرفی می‌کنید، آن هم در زبانی که خیلی راحت می‌تواند واژه‌های کشورهای دیگر را وارد زبان خود کند «س‍ُنِت» را وارد زبان خود نمی‌کند و به جای آن غزل می‌گوید. پتراک آن زمان اصلا امکان نداشت غزل نوشته باشد.

دکتر میرجلال‌الدین کزازی سخنرانی خود با نام «چالش سعدی و سنایی» را با اشاره به خرده‌ای بر سعدی در بی‌مهری به سنایی آغاز کرد و گفت: خرده‌ای که سعدی بر سنایی گرفته و من به پاس آن به سعدی خرده می‌گیرم این بیت است: «باطل است آنچه مدعی گوید/ خفته را خفته کی کند بیدار؟» که مقصود سعدی از مدعی در این‌جا، سنایی است. واژه‌ای که سعدی به کار می‌برد تا دیدگاه و اندیشه‌ی سنایی را خوار بدارد و بی‌ارج بشمارد. واژه‌ای که درخور، سزاوار و به‌آیین نیست. جایی برای چند و چون و کندوکاو نمی‌نهد. لخت دوم برگرفته از سنایی است. از یکی از برترین و نام‌بردارترین چامه‌های این سخنور بزرگ است که من آن را نازنین غزنین برمی‌نامم. آن کس که خود خفته است و به‌هوش نیست چگونه می‌تواند خفته‌ای دیگر را از خواب برخیزاند و بیدار کند. کدام یک از این دو رای و اندیشه درست و روا و پذیرفتنی است؟ پاسخ سنجیده و خردورانه به این پرسش این است که هر دو دید رواست. اما در قلمرو ویژه‌ی خویش. این دو را نمی‌توان درآمیخت. اگر ما یکی را می‌پذیریم نمی‌توانیم دیگری را فرو بنهیم اما اگر سرانجام بخواهیم این دو دید را به هر روی و رای با هم بسنجیم در ارزش و ژرفا و گرانمایگی من بی‌گمانم که دیدگاه سنایی برتر است. سخن از آموختن نیست. سخن از افروختن است. سخن از بیگاری است. گفته‌ی سعدی درست است اگر قلمرو آن قلمرو تنگ آموزش باشد. آنچه سنایی می‌گوید رهنمود و سخنی است که دل را آماج می‌گیرد. آموزه نیست، انگیزه است. اگر کسی خود به بیداری و هوشیاری راستین نرسیده باشد هرگز نمی‌تواند دیگری را به هوشیاری و بیداری برساند.

وی با اشاره به تفاوت دیدگاه سنایی و سعدی در به کارگیری شیوه‌ی آموزش‌گرای و آموزگار گرای افزود: از نگاهی بسیار کلان و فراخ و فراگیر ما در آموختن به دیگران دو شیوه را در کار می‌آوریم: شیوه‌ی آموزش‌گرای همان شیوه‌ای که سعدی از آن سخن می‌گوید و دو دیگر شیوه‌ی آموزگارگرای، شیوه‌ای که سنایی در چامه‌ی بلند خود از آن یاد می‌کند. یکی از پرسمان‌های بزرگ و گره‌های کور و دشواری‌های دیرینه در آموزش و فرهنگ ما، این است که کمابیش همه‌ی تلاش‌ها و کارکردها و نیروهایی که از آن‌ها بهره می‌بریم، آموزش‌گرای است. سر را می‌پرورد و رای را نیز اما راه به دل و نهاد نمی‌برد. سعدی سخن از آموزش سر می‌گوید و سنایی از افروزش دل. این دو با یکدیگر چندان پیوندی ندارد.  

دکتر فائزه مردانی، در سخنرانی خود با نام «سعدی‌پژوهی در ایتالیا» به ارائه‌ی گزارشی از ترجمه‌های گلستان به زبان ایتالیایی پرداخت. وی نخستین گام برای ترجمه‌ی بخشی از گلستان را به یک‌ونیم قرن پیش معطوف دانست که گراردو د وینچنتیس دیباچه و حکایتی بلند از باب سوم را ترجمه کرد. مترجم در مقدمه‌ای کوتاه به اهمیت ترجمه‌ی سخن سعدی به ایتالیایی می‌پردازد و تاکید می‌کند که زمان آن است خوانندگان ایتالیایی از این درّ سفته‌ی زبان و ادب فارسی بی‌بهره نمانند. برگردان او متنی دقیق و پربار است و مرجعی علمی و مفید برای پژوهش‌ها و برگردان‌های پس از او به شمار می‌رود. در سال ۱۹۱۷ ایتالو پیتزی نخستین ترجمه‌ی کامل گلستان را منتشر کرد. گرچه این کتاب متنی کامل از گلستان است اما در قیاس با ترجمه‌ی نخست کاستی‌های مفهومی و زبانی دارد. در سال ۱۹۶۵ دومین ترجمه‌ی کامل گلستان به اهتمام پیو فیلیپانی رونکونی منتشر شد. در نگاهی تطبیقی به متن این ترجمه در کنار دو ترجمه‌ی پیشین باید گفت که مترجم از زبانی نوتر و نزدیک به ذهن خواننده‌ی دهه‌ی شصت بهره گرفته است. نثر، ساده و قابل فهم و عاری از لغات فصیح ادبی قرن نوزدهمی است. وی بر آن است با توازن و هماهنگی جملات و با استفاده از اوزان آزاد و قابل انعطاف شعری در زبان ایتالیایی، متنی آزاد از قوافی و اوزان اما آهنگین و روان به دست دهد.

وی در ادامه اشاره کرد که ترجمه کامل دیگر گلستان را ریتا بارجیلی از گلستان در سال ۱۹۷۶ منتشر کرد. او برای ترجمه‌ی گلستان از تصحیح محمدعلی فروغی استفاده کرد. به دلیل نزدیکی زمان ترجمه به عصر ما و توجه خاص مترجم به وفاداری در برگردان و رساندن مفاهیم به خواننده، این متن ساختاری مدرن و دور از تکلف ادبی دارد. آخرین ترجمه‌ی کامل از گلستان به اهتمام کروبینو ماریو گوتزتتی در سال ۱۹۹۱ صورت گرفته است. این برگردان زبانی دقیق‌تر، معاصرتر دارد و اشعار در ساختاری آزاد و بدون اوزان کلاسیک ترجمه شده‌اند. مترجم به اقتضای سادگی و روانی کلام از بازسازی قالب‌های شاعرانه در زبان ایتالیایی می‌پرهیزد. با کنار هم نهادن ترجمه‌ها می‌توان گفت که تلاش ارزشمند ایران‌شناسان ایتالیایی در راه شناخت و شناساندن سخن دلنشین و والای سعدی نمونه‌های مفیدی در اختیار علاقه‌مندان به زبان و ادب فارسی قرار داده است.

دکتر نسرین فقیه ملک‌مرزبان سخنرانی خود را با عنوان «تفاوت گفتمان عشق در ادبیات فارسی و ادبیات ایتالیایی با مطالعه‌ی موردی غزل‌های حافظ، سعدی و حافظ با لئوپاردی و پترارک» را ارائه کرد. وی با اشاره به مضامین عاشقانه در ایران و ایتالیا تصریح کرد: سیر مضامین عاشقانه‌ی ادبیات فارسی پس از قرن پنجم دارای پیچیدگی‌هایی می‌شود که میزان ابهام را زیاد می‌کند. ورود عرفان اسلامی و امتزاج عشق انسانی و الهی در قالب کلمات و الفاظ استعاری همراه می‌شود با جبری‌نگری و حملات و جنگ‌هایی که صراحت را از زبان شاعر می‌زداید. سعدی در عشقی گسترده از دنیایی مادی تا جهانی آسمانی، حافظ در منشوری چند لایه از ابهام عاشقانه ـ عارفانه و مولوی در بیان استعاری از عشقی کاملا عارفانه، نماینده‌های خوبی برای بیان این پیچیدگی‌اند. در ایتالیا نیز اشعار بسیاری در عشق به راستی، درستکاری، وطن، زندگی، طبیعت به همراه عشق به زنان و مردان می‌خوانیم. کارکرد اسطوره‌ها گاهی فاصله‌ی زمین تا آسمان را در ذهن شاعر طی می‌کند و فضایی خیالی به برخی از اشعار می دهد. اما نکته درخور توجه صراحتی است که در مضامین اشعار عاشقانه وجود دارد. پترارک ضمن شرافتی که به عشق لائورا می‌بخشد به راحتی از ذکر صریح عشق خود به یک زن با نامی مشخص یاد می‌کند و لئوپاردی نیز با این‌که نام معشوق خود را به شکلی استعاری سیلویا یا نرینا می‌گذارد، مشخصا از خواهش عاشقانه‌ی خود نسبت به یک زن سخن می‌گوید.

فقیه‌ملک‌مرزبان با اشاره به باورهای فرهنگی، اجتماعی و دینی در شناخت اشعار فارسی و ایتالیایی در خصوص وجوه اشتراک و افتراق این اشعار گفت: شعر فارسیِ سنتی، بر خلاف شعرهای ایتالیایی، گرایش شدیدی به ابهام و چندمعنایی دارد و ناشی از فضای اجتماعی و دینی و حکومتی هرگز طالب صراحت و عریانی نیست. شاعر حتا در پنهانی‌ترین لایه‌های درونی خود نیز این دوایر متعدد معنایی را دوست دارد و می‌خواهد تا از این رویه هم خود و هم خواننده را به لذت برساند. شعر غنایی پترارک و لئوپاردی هر چند طیف وسیعی از معنای صریح تا استعاری و حتا فلسفی و دینی را دربرمی‌گیرد اما به هر روی خواننده را در هزارتوی معانی مبهم نمی‌گذارد و ترس‌خورده و معلق نیست. بی‌پروا و راحت از آنچه می‌اندیشد و حس می‌کند سخن می‌گوید و در رابطه‌ی عاشقانه خود به راحتی از معشوق می‌نویسد. زن بودن در اشعار سعدی و حافظ و مولوی لزوما معشوق بودن نیست و معشوق نیز لزوما زن نیست و بلکه در اکثر  اشعار فارسی معشوق مذکر است. این تذکیر هم فقط در مرد بودن خلاصه نمی‌شود. گویی از موجودی با کمال در زمین شروع می‌شود و تا کامل‌ترین وجود هستی پیش‌ می‌رود. در حالی‌که در شعر پترارک و لئوپاردی رابطه‌ی عاشقانه مطابق طبیعت بشری میان زن و مرد دیده می‌شود و هیچ ابایی از این رابطه نیست.

دکتر کوروش کمالی‌سروستانی در ادامه‌ی همایش به بررسی کارنامه‌ی سعدی‌پژوهی در سال ۹۶ پرداخت و گفت: بر اساس فهرست کتاب‌های منتشرشده در مورد سعدی موجود در خانه کتاب در سال ۱۳۹۶، جمعاً ۱۹۳ عنوان کتاب در شمارگان ۱۸۴۳۸۰ در رابطه با سعدی منتشر شده است. کل کتاب‌های چاپ اول ۱۱۹ عنوان در شمارگان ۱۰۲۴۸۰ است که از این تعداد ۱۶ عنوان در شمارگان ۹۹۴۰ کلیات سعدی، ۳۲ عنوان در شمارگان ۳۵۹۵۰ گلستان، ۲۵ عنوان در شمارگان ۱۹۹۰۰ بوستان، ۱۳ عنوان در شمارگان ۱۰۷۰۰ غزلیات، ۲ عنوان در شمارگان ۱۲۷۰ قصاید و سایر آثار سعدی و ۳۱ عنوان در شمارگان ۲۵۳۵۰ درباره سعدی است. کتاب‌های چاپ مجدد نیز ۷۴ عنوان در شمارگان ۸۱۹۰۰ است که از این تعداد ۸ عنوان در شمارگان ۱۲۶۰۰ کلیات سعدی، ۲۳ عنوان در شمارگان ۲۳۲۵۰ گلستان، ۱۴ عنوان در شمارگان ۱۵۸۰۰ بوستان، ۷ عنوان در شمارگان ۶۶۰۰ غزلیات، ۳ عنوان در شمارگان ۳۲۰۰ قصاید و سایر آثار سعدی و ۱۹ عنوان در شمارگان ۲۰۴۵۰ درباره‌‌ی سعدی است.

دکتر فاطمه عسگری در سخنرانی خود با عنوان «چهره و هویت معشوق در اشعار پترارک»، با اشاره به دو مجموعه‌ی «سرودنامه» و «پیروزی‌ها»ی پترارک درباره‌ی سیمای معشوق از فحوای این دو اثر چنین گفت: معشوق در این مجموعه اشعار لائورا نام دارد. در اینکه لائورا به واقع وجود داشته است شکی نیست. لائورا آنطور که از ورای خواندن سُنِت‌های شاعر برمی‌آید، زنی است زیبارو، متاهل و متعهد و پرهیزگار که به مروز زمان سالخورده شده و طراوت جوانی را از دست می‌دهد، گاه بر اثر بیماری و یا زایمان زیبایی‌اش کم‌رنگ می‌گردد و همچنین به مانند تمام موجودات واقعی دچار حادثه مرگ در تاریخ مشخصی می‌شود. اما آنچه مهم است معانی و کاربردی است که حضور وی در سرودنامه پترارک دارد. نمی‌توان باور داشت که لائورا فقط یک موجود واقعی بوده بلکه سرچشمه‌ی غنایی‌ترین درونمایه‌های شعر پترارک است اما در قیاس با معشوقه‌های اشعار عاشقانه شعرای شیرین طرز نو، زمینی‌تر، واقعی‌تر و انسانی‌تر است هرچند که در بسیاری از سونت‌های سرودنامه گاه تبدیل به یک علامت و نشانه معنایی و گاه تبدیل به جانمایه‌ی شعری می‌شود. لائورا چون معشوقه‌ی شعرای سنت کلاسیک ما شاعر را به تفکر در تنهایی وامی‌دارد و گاه به قول ادبا و منتقدین فقط یک احساس شخصی و درونی شاعر است. احساسی که آب و رنگی بسیار واقع‌بینانه دارد.

وی با اشاره به این‌که معشوق عاملی برای تفکر و تعمق شاعرانه در آثار پترارک است، افزود: برخلاف محبوب‌های شعرای شیرین طرز نو، لائورا عامل تغییر و تحول در عاشق خویش نمی‌شود. برعکس خود لائورا با تجربه‌ی مرگ متحول شده و تغییر نقش می‌دهد. لائورا در تمام سرودنامه استعاره‌ای است بر تمام آنچه دغدغه‌ی دل و جان شاعر است و به هیچ عنوان امکان برطرف نمودن این دغدغه وجود ندارد. این معشوقه گاه «دشمن شیرین» و گاه «دشمن قسم خورده» نامیده می‌شود و ظاهرا پترارک از بودن و نبودن او گریزی ندارد. لائورا محبوبی است که آرامش می‌بخشد و نابود می‌سازد.

دکتر ایمان منسوب‌بصیری که بحث خود را به «پترارک و ادبیات روم باستان» اختصاص داده بود با اشاره به این‌که در ایران پترارک بیشتر به خاطر دیوان مختصر ایتالیایی او شناخته می‌شود حال‌ آن‌که حجم این اثر در برابر آن‌چه به نظم و نثر لاتین نگاشته هیچ است، افزود: شاعر فلورانسی، عشق لائورا را با توغل در فقه‌اللغه لاتین آمیخت و درری بدیع در عرصه سخنوری پدید آورد. او به یاری خاندان متنفذ کولونا از میراث افتخار‌آمیز روم که در نسخ کمیاب و گران‌بها، در نهانخانه‌‌ی دیرها مدفون شده بود بهره‌ها برد و طبع خود را با تتبع طرز قدما آزموده‌تر ساخت. کوشش او در تصحیح و تنقیح متون کهن با تلاش و اجتهاد استادان محقق پارسی در قرن اخیر سنجیدنی ‌است. اما نوآوری در اندیشه‌های پترارک به همان اندازه اصالت نثر لاتین اوست. پیوند این سخنسرا با گیتی و رخدادهای آن کمابیش در هیچ جای مستقیم و بی‌‌واسطه نیست.  میانجی پترارک با جهان طبیعت میراث روم باستان و نگارندگان لاتین زبان است. برساختگی و تراش‌خوردگی سخن پترارک چه در دیوان ایتالیایی و چه در دیگر آثار وی که جز یکی همگی به لاتین نگاشته شده‌اند گواهی بر این مدعاست. نویسنده‌ی لاتین‌نگار ما با همه‌ی چیره‌دستی‌اش در آن زبان از میراث فلسفی لاتین بهره‌ی چندانی نبرده بود، وی در رساله‌ای درباره‌ی نادانی خود و بسیاری دیگران در پی توجیه بی‌دانشی خود در زمینه‌ی فلسفی مدرسی، تفاسیر ابن رشد و طبیعیات متداول در آن زمان بر آمده است. پترارک بر مرجعیت ارسطو می‌تازد و بر آن است که دانش را باید بی واسطه از آموزگار طبیعت آموخت نه از معلم اول. این گفته شاید از جانب کسی که در اصول و فروع ادب پیرو رومیان و مقلد آنان است خنده‌دار به نظر آید. کسی متالهان را از ارسطومآبی برحذر می‌دارد که خود حتی در وصف طبیعت نمونه‌های کلاسیک رومی را در نظر دارد. به راستی روانی، نغزی و استواری سخن پترارک به زبان لاتین فارغ از آنچه بزرگ نگارندگان آن زبان در سخن آورده‌اند معنایی ندارد. رواقیون و شیوه‌ی سنکا بی‌گمان بر طرز نگارش پترارک تاثیری شگرف داشته‌اند. چنانکه بسیاری ازرساله‌ها و نامه‌های پترارک را می‌توان با ترسلات سنکا و رسایل او سنجید.

وی با اشاره به این‌که در میان مکاتیب پترارک آنچه به ظاهر بیش از همه مبین خلق و خوی اوست نامه‌ای به نام «به آیندگان» است، گفت: شاعر نامدار ایتالیایی در این نامه از آثار و احوال خود سخن می‌گوید، اما نباید از یاد برد که در این قسم نوشته‌ها خودآگاهی بر گفتار غلبه دارد و بدین سبب سرّ ضمیر گاه بیش از حد تصور در پرده می‌ماند. عشق لائورا محور و مرکز اکثر سروده‌های او است و به همین سبب بعضی منتقدین اشعار ایتالیایی پترارک را به دو بخش قبل و بعد از مرگ لائورا تقسیم کرده‌اند. اما علی رغم این محوریت گاه به نظر می‌رسد که شاعر عشق لائورا را چندان مقدس نمی‌انگارد و حتی از آن پشیمان است. از سوی دیگر با در نظر گرفتن ترتیب چینش اشعار به نظر می‌آید که پترارک بر آن بوده است که کمدی دانته را در قالبی دیگر پاسخ گوید. واپسین سرود کمدی با ستایش مریم مقدس آغاز می‌شود و در حقیقت نوعی آوه ماریای مفصل است. پترارک نیز دقیقاً همین اسلوب را مد نظر دارد.

 

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST