نشست هفتگی شهر کتاب در روز بزرگداشت فردوسی، با عنوان «فردوسی و آبای» و با حضور دکتر محمود جعفریدهقی، دکتر ابراهیم خدایار، گلبخت خدایبرگناوا و دکتر طهمورث ساجدی در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد. در این نشست که با همکاری انجمن ایرانشناسی و بخش فرهنگی سفارت قزاقستان برگزار شد، سخنرانان به ترتیب به تأثیر شاهنامهی فردوسی بر ادبیات آسیای میانه؛ ریشههای اسطورهای روابط ایران و آسیای میانه؛ روابط میان ادبیات ایران و قزاق؛ خدمات نخستین مترجمان شاهنامه در اروپا پرداختند.
بازترمیم هویت ایرانی
سخنران نخست این نشست محمود جعفریدهقی بود که ضمن اشاره به پیشینهی زبان فارسی بهمنزلهی زبان رسمی و ملی ایرانیان از دورهی هخامنشیان، وجود زبان رسمی را نشانهای از آگاهی به ضرورت وجود زبانی رسمی برای پیوند دادن مردم ایالات سیگانهی این سرزمین دانست و اظهار داشت: بعد از این دوره، با حملهی اسکندر مقدونی حکومت برای حدود یک قرن به دست مقدونیان میافتد. اشکانیان بلافاصله پس از روی کار آمدن برای عرضهی هویت ملی ایرانی و احیای حیات اجتماعی ـ سیاسی میکوشند. حملات اسکندر مقدونی ایرانیان را از لحاظ هویت ایرانی دچار خسران کرده بود، لذا اشکانیان حماسهی ملی ایران را ایجاد میکنند. هر گاه هویت ایرانی به خطر افتاده است، دو چیز نقشی اساسی در بازسازی این هویت داشته است: یکی زبان، دیگری فرهنگ و تمدن. در حماسهی ملی ایران اجدادمان بهمنزلهی کسانی که اساس جهانبینیشان خردورزی بوده، یاد و شناسانده میشوند. در این دوره، گوسانها از شهری به شهری سفر میکردند و قصههای شاهنامهها را، گاهی با ساز و آواز، برای مردم میخواندند.
او ادامه داد: پس از دورهی اشکانی، در اواخر دولت ساسانی باز هم نیاز به حماسهها افزون شد. اینجا خداینامهها را به کمک گرفتند؛ اما در قرون اولیهی هجری بیش از این نیازمند بازسازی هویتمان میشویم. در این زمان ایرانیان پس از حملهی عرب اسلام را پذیرفتند و از تفکر اسلامی استقبال کردند، اما سیاستهای نژادپرستانهی حکام عرب را نمیتوانستند تاب بیاورند. برای مقابله با این سیاستها خیزشهای سیاسی و عکسالعملهای فرهنگی صورت گرفت. به بیانی، شاهنامهی فردوسی عکسالعمل فرهنگی ایرانیان و بازسازی هویتی ایرانیان در مقابل این خطر جدید است.
وی تصریح کرد: بنابراین، اهمیت زبان فارسی و شاهنامهی فردوسی امروز هم برای ما مطرح است. چرا که امروز هم در خطر کمرنگ شدن هویتمان هستیم. جهان بیرون ما را طور دیگری معرفی میکند. در این وضعیت میتوانیم رواج دوبارهی شاهنامه در جایجای سرزمینمان را نوعی مقاومت بدانیم. جنبهی مهم دیگر شاهنامهی فردوسی آن است که این اثر خود دایرهالعمارفی است که منبع خوبی برای پژوهشهای جهانشناسی، جامعهشناسی و مردمشناسی ایرانی است. سرلوحه و یکی از مضامین اساسی شاهنامه «خرد» است. از دیگر مضامین، جدال خیر و شر، مباحث اخلاقی چون راستی، دانشاندوزی، عدالت و دادگری است.
جعفری دهقی در ادامه زبان ساده و قابلفهم برای مردم امروز را وجه قوت شاهنامه دانست و گفت: این مهم است که هنوز بدون گذراندن دورههای خاص میتوانیم این اثر را بفهمیم. وقتی اعراب به سرزمینهای جدید رفتند، بهراحتی توانستند زبان عربی را در آن سرزمینها رایج کنند. برای اینکه این سرزمینها یا فرهنگ کهنی نداشتند یا اگر مثل مصر فرهنگ کهنی هم داشتند، فردوسی و شاهنامهای نداشتند. مقاومتهای فرهنگی بعدها اهمیت زبان فارسی را به حدی میرساند که زبان مروج آیین اسلام در آسیای میانه میشود. چنانکه میدانید در بسیاری از این سرزمینها از جمله در سین چیانگ در جنوب غربی چین زبان ترویج دین اسلام، زبان فارسی است.
تبیین اسطورهشناختی روابط ایران با آسیای میانه
پس از آن ابراهیم خدایار سخنان خود را با خواندن غزلی از اسکندر خطلانی، شاعر و روزنامهنگار تاجیک، آغاز کرد. او ضمن بیان برگزیدن رویکرد اسطورهای برای تحلیل روابط میان کشورهای آسیای مرکزی و ایران، اظهار داشت: خواهید دید که این نگاه برای تحلیل تاریخ روابط این کشورها با ایران و بیان چرایی اشتراکات ادبی و پیوندهای فرهنگیشان مؤثر واقع میشود. به باور من، تحلیل روابط این منطقه با ایران، اگر بر بنیانهای اسطورهای متکی نباشد، تحلیلی سست و بیریشه و ازاینرو ناکارآمد خواهد بود. برای روشنشدن چرایی توصیهام به این روش، به تاریخ ایران مراجعه میکنم: تاریخ پیدایش قوم آریایی. اراتوستُن، جغرافیدان، فیلسوف و ریاضیدان دنیای باستان، نخستین دانشمند خارجیای است که در مورد ایران، آریان، آریانا و تاریخ مهاجرت آریاییها از سرزمین اصلیشان مطالبی ارزشمند بیان کرده است. در دورهی جدید هم بنا بر گفتهی ژاله آموزگار و احمد تفضلی در کتاب «اسطورهی زندگی زرتشت» دو نظریه دربارهی زادگاه نخستین آریاییها و ظهور زرتشت وجود دارد. نظریهی اول شمال غرب ایران یعنی آذربایجان را و نظریهی دیگر شمال شرق یعنی خوارزم را زادگاه آریایی میداند. دیدگاه نخست با دلایل فراوان، از جمله دلایل زبانشناختی مردود دانسته شده است؛ اما خوارزم در مقام نخستین جایگاه ایرانیان و زادگاه زرتشت و ترویج این اندیشه کمتر محل اختلاف است. یوزف مارکوارت، خاورشناس آلمانی، نخستین بار نظریهی خودش را دربارهی سرگذشت آریاییها، ظهور و مکان ظهور زرتشت در سه اثر (ایرانشهر، تحقیقات در تاریخ ایران، ویهروت و آرانگ: جستارهایی در جغرافیای اساطیری و تاریخی ایران شرقی) خود بیان کرده است. بر اساس این نظریه خاستگاه نخستین ایرانیان آریایی جایی به نام ایرانویچ در شمال شرق ایران است؛ یعنی جایی که زرتشت نیز در حدود ۱۲۰۰-۱۰۰۰ پیش از میلاد در آن متولد شد و به ترویج آیین خود پرداخت. بسیاری از محققان این دیدگاه را پذیرفتهاند.
در ادامه خدایار بخشی از «دومین هزارهی آهوی کوهی» شفیعیکدکنی را خواند. سپس با بیان اینکه پیوند مردمان کشورهای آسیای مرکزی و ایرانیان در تاریخ اسطورهها دارد، اسطورهی زندگی فریدون و فرزندانش ایرج و سلم و تور در شاهنامه را بیان شعری این پیوستگی خواند. سپس «گفتار بر بخش کردن آفریدون جهان را بر پسران» را از شاهنامهی فردوسی خواند و افزود: همانگونه که دیدیم ما از سپیده دم تاریخ ناپیدا کران اسطورهها با آسیای مرکزی یگانه بودیم. این یگانگی با همهی فراز و نشیبهایش تا تاریخ امروز این منطقه ادامه پیدا کرده است. علت وجود احساس یگانگی متقابل میان اقوام ساکن در منطقه با ایرانیان شاهکارهای دنیای فارسیزبان، حوزهی تمدنی مشترکمان با آنها و آگاهی جمعی یا شعور ملی ما است. اگر این احساس را از دست بدهیم، آگاهی جمعی و شعور ملیمان در معرض خطر قرار خواهد گرفت. دلبستگی ما و آنها به خاطرات مشترک از دوران طلاییمان ما را به هم نزدیک میکند.
وی با استناد به کتاب «دانشنامهی سیاسی» مرحوم دکتر آشوری ملتباوری را نوعی آگاهی جمعی به معنای آگاهی و تعلق به ملت دانست که آن را آگاهی ملی میخوانند و اغلب پدیدآورندهی حس وفاداری و شور و دلبستگی افراد به عناصر تشکیلدهندهی ملت است. عناصری که شامل نژاد، زبان، سنتها و عادتها، ارزشهای اخلاقی و بهطورکلی فرهنگاند.
خدایار با بیان اینکه پذیرفتن مملو بودن ذهن و جان ایرانیان و ساکنان آسیای مرکزی از آداب مقدس متجلیشده در شاهنامه، دوستی میان این اقوام را طبیعی جلوه میدهد برخی آثار و پژوهشگران این منطقه را برشمرد و به تاثیر و اهمیت شاهنامه در میان تاجیکها، ترکان آسیای مرکزی، قرقیزیها، ترکمنها، ازبکها پرداخت.
روابط ادبی ایران و قزاق
گلبخت خدایبرگناوا با تأیید رابطهی فرهنگی مشهود میان ایران و قزاقستان، ظهور اسلام را عاملی مهم در نزدیککردن این دو سرزمین دانست که در گذشتههای دور تفاوتهای واضحی داشتند؛ مردم ایران فارسزبان و قزاقها ترکزبان بودند. همچنین از نظر باورهای دینی و آیین مذهبی، قزاقها بیشتر به آسمان احترام مینهادند و ایرانیان به آتش. ظهور اسلام، گسترش زبان عربی و تأثیر آن در زبان فارسی، همچنین آثار علمی، فلسفی، ادبی، دینی پدیدآمده در این زبان را عامل مهم این ارتباط دانست و افزود: قرن یازدهم میلادی برای مردم ساکن فلات ایران و منطقهی آسیای مرکزی و قزاقستان دورهی تجدید و توسعهی فرهنگ بهحساب میآید تا جایی که ادیبی قزاق این دوره را نوعی رنسانس در این جوامع نامیده است. از این زمان، زبان عربی بهتدریج در این مناطق رنگ باخت و زبان ملی مردم مجدد احیا شد. رسالههای دینی و فلسفی و آثار ادبی به زبان محلی به رشتهی تحریر درآمد. در آن دوره خراسانِ ایران یکی از مراکز علمی و ادبی بود که باعث نفوذ زبان و ادبیات فارسی در کشورهای آسیای مرکزی شد. به گفتهی شفق، ادبیات ایران در دورهی سلسلهی سامانیان، غزنویان، سلجوقیان، رواج یافت و شاعران معروف ظهور کردند. آثار ادبی و تاریخی و دینی منثور و منظوم بیش از دورههای پیشین بهوجود آمد. در این دوره، شاعران و نویسندگان و فیلسوفان و دانشمندان مورد توجه مخصوص سلاطین بودند.
وی افزود: در قرن یازدهم و سیزدهم میلادی آثار ارزشمندی در حوزهی علم و ادب نوشته شده است. برای نمونه فردوسی با خلق شاهنامه ضمن نگارش رسوم و سنن کهن ایرانیان، دلیری، شجاعت، ازخودگذشتگی، عدالت، عدالت بزرگان و پهلوانان بر پایهی میهنپرستی و دشمنستیزی باعث افتخار ملی و شادابی و امیدواری ملت شد و زبان فارسی را اعتلا بخشید. شاعران دورههای بعد از فردوسی نیز آثار برجستهای با شهرت جهانی از خود باقی گذاشتند. ابنسینا، بیرونی، غزالی، زکریا، قشیری و دیگر دانشمندان و فیلسوفان به حیث نیاز جامعه آثار و رسالههای خود را به دو زبان فارسی و عربی مینگاشتند. لازم به ذکر است که نویسندگان و شاعران و دیگر هنرمندان ایرانی هرگز از خلق آثار خویش دست برنداشتند. در دورهی حکومت اعراب نیز با ثبت آثار ادبی، فرهنگی و تاریخ علمی ایفای نقش کردهاند. با حضور دین اسلام، علما، دانشمندان و فیلسوفان ایرانی در توسعه و انتشار دین اسلام نقش مهمی ایفا کردند. کتابها و رسالههای دینی و مذهبیای نوشتند که اکنون به زبانهای گوناگون جهان ترجمه شده و از باارزشترین منابع علمی بهحساب میآیند. آثار شاعران ایرانی هم در جهان شهرت یافتند، این آثار ابتدا به کشورهای همسایه بهویژه آسیای مرکزی و قزاقستان راه یافت، چراکه در این مناطق مردم فارسزبان و ترکزبان زندگی میکردند و بیشتر شاعران زبان فارسی را میدانستد.
او ادامه داد: قزاقها افزون بر مشارکت در پاسداری از ارزشهای معنوی اقوام ترکزبان و آثار ادبی این مناطق، میراث ادبیشان را هم غنی ساختند. قزاقها برخی از آثار شاعران کلاسیک ایرانی را به زبان خود ترجمه کردند. از قرن دوازدهم میلادی ادبیات مردم ترکزبان آسیای مرکزی و قزاقستان بهواسطهی ارتباط با فرهنگ اسلامی و ادبیات ایرانی رشد کرد و آثار دینی و اخلاقی متفاوتی را به رشتهی تحریر درآوردند. یکی از این آثار «دانش پربرکت» است که داستانی دربارهی رسوم و سنن مردم و قوانین و مقررات حکومت و جامعه است و تأثیر شاهنامه در آن دیده میشود. از قرن چهاردهم و شانزدهم میلادی در آسیای مرکزی و قزاقستان داستان یوسف و زلیخا، خسرو و شیرین، لیلی و مجنون، اسکندرنامهی نظامی و گلستان سعدی ترجمه و منتشر شد.
او افزود: از قرن نوزدهم و بیستم در محافل ادبی قزاقها شاعرانی دارای تحصیلات دینی و مذهبی حضور داشتند که به عربی و فارسی مسلط بودند و خوانندگان را با شاهکارهای ادبی کلاسیک فارسی آشنا کردند. از قرن بیستم میلادی به بعد اشعار فراوانی از شاعرانی مانند عمر خیام، رودکی، حافظ، مولوی، سعدی به قزاقی ترجمه شد. گفتنی است که بیشتر شاعران قزاقی اشعار فارسی را از دیگر زبانها (آلمانی، روسی و فرانسوی) ترجمه کردند. چون آثار شاعران کلاسیک ایرانی به زبانهای مختلف برگردان شده بود. البته افرادی چون آبای و شاه کریم آثار شاعران ایرانی را به زبان فارسی خوانند.
خدایبرگناوا گفت: داستانهای غنایی و تغزلی بیشتر مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته و در میان خوانندگان قزاق شهرت یافتهاند. در قرن نوزدهم و بیستم میلادی به مطالعه و بررسی و تطبیق علمی داستانها و قصهها توجه شد و کتابها و رسالههای علمی نظیر «ارتباط ادبیات قزاقی با ادبیات کلاسیک شرقی»؛ «ویژگی داستانهای غنایی قزاقی و ارتباط آن با ادبیات کلاسیک شرقی (ایرانی)»، «نقد و تحقیق اندیشه و موضوعات تعدادی از شاعران غنایی قزاقی و داستانهای شرقی»، «آبای و فردوسی»، «آبای و سعدی»، «آبای و شعرای ایرانی» و «شاهنامه در سرزمین قزاقستان» تألیف شدند. این پژوهشها گواه نزدیک بودن مسائل داستانهای ایرانی به زندگی و رسوم و سنت جامعهی قزاقاند.
وی دربارهی آبای، اظهار داشت: آبای برای مردم قزاقستان به اندازهی فردوسی برای مردم ایران اهمیت دارد. او شاعر بزرگ و برجستهی قزاقستان در عصر معاصر است. پیش از آبای شاعران دیگری نیز میزیستند، اما نقش آبای و خدمتی که به ادبیات قزاقی کرد بسیار ویژه است. کلام آبای کلام ستایشگرانه نیست، او واقعبین است و در مسائل اجتماعی و سیاسی دورهی خودش نظریهی خود را مطرح کرده و حقیقت را میگفت. او از تاریخ و فرهنگ قزاقها، مسائل زندگی اجتماعی و شخصیت مردم و خود اطلاع زیادی داشته و آن را با تصویر دقیق گردآورده است. آبای شاعر رئالیست است و افکار و نظریهی خود را تا آخر عمرش تغییر نداد. با خواندن شعر آبای میتوان هویت و موقعیت ملی قزاق را درک کرد. موضوعات آثار آبای متنوع است: مسائل زندگی اجتماعی، بیسوادی، نقش انسان در اجتماع، سیاست و حکومت، طبیعت و عشق. آبای نخستین شاعری است که در ادبیات قزاق به مسائل و حقوق زن توجه کرده است. احساس لطیف و عمیق و صادقانهی زن را بهخوبی درک کرده و دربارهی احساسات مادری، خرد و وفاداری زن سروده است.
شاهنامهی مول
آخرین سخنران، طهمورث ساجدی، با بیان اینکه کارهای پژوهشی و ترجمههای شرقشناسان اروپایی منجر به راهیابی شاهنامه و تدریس آن در دارالفنون شده است، سخنان خود را پیرامون خدمات شرقشناسانی چون سیلوستر دو ساسی و ژول مول ارائه کرد. ساجدی دربارهی پیشینهی ایرانشناسی، اظهار داشت: ایرانشناسی برای بار اول در فرانسه با ترجمهی آنکتیل دوپرون، عالم الهی فرانسوی، شکل گرفت. دوپرون برای یادگیری زبان پارسی به هندوستان میرود و در بازگشت پارسیان برخی نسخ نادر را به او تقدیم میکنند. در فرانسه سیلوستر دو ساسی، استاد زبان فارسی در کالج دو فرانس بر این باور بود که شاهنامهی فردوسی ترجمهنشدنی است و اگر روزی هم بخواهد ترجمه شود، بهترین زبان برای آن زبان آلمانی است. گرچه دو ساسی استدلالی ارائه نمیکند، ریشهی آریایی ژرمنها و ایران باستان را در نظر دارد. دو ساسی بعدها از نظریهاش عدول میکند؛ پیشنهاد پادشاه فرانسه، لویی فیلیپ را برای راهاندازی کلکسیونی شرقی میپذیرد و برای معرفی شاهکارهای شرقی میکوشد. این کلکسیون در ایران تحت عنوان کلکسیون سلطانی شناخته میشود و هنوز در کتابخانه ملی هست.
وی در ادامه گفت: ایرانشناسی را سیلوستر دو ساسی به فرهنگستان کتیبهها برد و شاگردانش در این زمینه راه او را پیش گرفتند. در این زمان ارینتالیست به معنی خاورشناس به کار میرفت، نه به معنی خاورشناسی. ترجمهی مول از شاهنامه در ۱۸۳۸ و در زمان حیات دو ساسی به چاپ رسید. کاترمر که قسمت شرق اسلامی را در روزنامهی دانشوران در دست داشت، پس از چاپ جلد اول نقدی بر آن مینویسد که در آن بر تسلط نداشتن مول به زبان فرانسه خرده میگیرد. این نقد سخت، مول را دلسرد نمیکند. کار را ادامه میدهد تا اینکه پس از چاپ جلد پنجم، کاترمر از نقد بازمیماند و ضمن تقدیر از کار مول، مقالهی عذرخواهیای به چاپ میرساند.
ساجدی افزود: در سال ۱۸۷۰ به دنبال آنکه آلمان در جنگی نابرابر بخشی از فرانسه را تصاحب میکند و پاریس محاصره میشود، مردم انقلابی فرانسه حکومتی انقلابی تشکیل میدهند. در این زمان تبار آلمانی مول باعث میشود که مردم به او حمله کنند. به دنبال این حمله مول به همراه همسر انگلیسیتبارش به انگلستان میرود. مول علیرغم بیماری و فلج شدن که منجر به قطع یکی از پاهایش شد، تا پایان عمر به کار روی شاهنامه ادامه داد. پس از مرگ مول، شاگردش باربیه دومنار کار را دنبال میکند و مجموعه را کامل و چاپ میکند. گرچه مجموعهای که دو ساسی آغاز کرد ناتمام باقی ماند، اما کتاب هفتجلدی مول هنوز منبع موثقی برای شاهنامهپژوهشی است.