بهتازگی کتاب «مصائب آشپزی برای دیکتاتورها» ویتولد شابوفسکی با ترجمهی زینب کاظمخواه و به همت بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه راهی بازار کتاب شده است. این روزنامهنگار لهستانی برای بررسی ویژگیهای شخصیتی پنج دیکتاتور، صدام حسین و فیدل کاسترو و پل پوت و عیدی امین و انور خوجه، چهار قاره را زیر پا گذاشته و با آشپزهای هر یک از آنها دربارهی مواجهه با دیکتاتور گفتوگو کرده است. او در کنار عادتهای غذایی و غذاهای محبوب دیکتاتورها، به وضعیت سیاسی و اجتماعی هر یک از این کشورها هم توجه کرده است.
نشست هفتگی شهرکتاب در روز سهشنبه پنجم مرداد به نقد و بررسی کتاب «مصائب آشپزی برای دیکتاتورها» اختصاص داشت و با حضور زینب کاظمخواه، مهدی تدینی، منصور ضابطیان به صورت مجازی برگزار شد.
در ابتدای این نشست، علیاصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب، اظهار داشت: نویسنده از منظر آشپزی به زندگی در اوضاع سیاسی و اجتماعی پنج کشور و دیکتاتورهای حاکم بر آنها پرداخته است. او با آشپزهای این دیکتاتورها گفتوگو کرده و دربارهی ارتباط غذا و آشپزی با زندگی اجتماعی، سیاسی و روزمرهی این دیکتاتورها و خاطرات این آشپزها شنیده است.
او ادامه داد: روایت کتاب خیلی جذاب است و خواننده را به دنبال خودش میکشد. ترجمه هم خوشبختانه روشن و روان است و کششی را برای خواندن و به پایان رساندن کتاب ایجاد میکند. در واقع، کمتر از این منظر به زندگی دیکتاتورها پرداخته شده است. معمولاً خاطرات دیکتاتورها از طریق خودشان یا از زبان مورخان و افراد حکومتی بیان شده است. ولی بیان رابطه و خاطرات آشپزها با دیکتاتور و در خلال این خاطرات پرداختن به اوضاع سیاسی و اجتماعی آن کشور کمتر دیده شده است. نویسنده اذعان دارد که آشپزها و زندگیشان چقدر میتواند جذاب باشد. آنها درآنواحد هم شاعر هم فیزیکدان هم پزشک هم روانشناس هم دانشمند ریاضیاتاند. بیشتر آنها داستان زندگی غیرعادی دارند. آشپزی چیزی است که مجبوری هرآنچه داری یکجا عرضه کنی. نویسنده از آشپزها میپرسد این دیکتاتورها در حالی که هزاران نفر را میکشتند چه غذاهایی میخوردند؟ کدامیک از این دیکتاتورها غذای تند و کدامها غذای ملایم دوست داشتند؟ طبعشان کدام بود؟ کدام یکی خیلی میخورد و کدام با غذا بازی بازی میکرد و علاقهای به غذا نداشت؟ نوع غذا روی سیاستهای این دیکتاتورها تأثیری داشت؟ هیچ کدام از این آشپزها از جادوی غذا برای ایفای نقشی در تاریخ کشورشان استفاده کردند؟
او در ادامه بخشهای جالبی از کتاب را مرور کرد و در بخشی از این سخنان گفت: نویسنده اول با ابوعلی، آخرین آشپز زندهی صدام، گفتوگو میکند و از صدام، خانوادهی او، همسرانش، فرزندانش و حتی از جنگ ایران و عراق میپرسد. این آشپز از غذاهای موردعلاقهی صدام و علاقهمندی صدام به صلاحالدین ایوبی، از طرفداران اسلام، احترام میگذاشته و او را ستایش میکرده است و به این نکته ایمان داشته است که خودش رهبر بعدی جهان اسلام خواهد بود. یکی دیگر از نکات جالب در این بخش این است که صدام برای همهی آشپزها هر سال یک ماشین نو و متفاوت میخریده است. باز اشاره میکند که صدام خیلی بیرحم بود و استالین را الگوی خودش کرده بود و دوست داشت بیوگرافیهای او را بخواند و مثل یک شطرنجباز فکر میکرد و همیشه چند حرکت رو به جلو را محاسبه میکرد. از لحظهای که صدام وارد سیاست شد هیچوقت یک گام به عقب برنداشت و همیشه سعی میکرد جلو برود. چون صدام از خانوادهی تکریتیها بود به آن خاندان و منطقه علاقه داشت و کسانی را دور خودش جمع میکرد که از آن طایفه و مکان بودند، ولی به مسیحیان هم خیلی اعتقاد داشت. آشپز او میگوید که جز من بیشتر کارکنان آشپزخانه مسیحی بودند و بیشتر آنها از عراق و اهل کردستان بودند. اینها شاید نکات و سرنخهای مهمی باشد برای جامعهشناسان، مورخان یا کسانی که بخواهند زندگی صدام یا دیگر دیکتاتورها را تحلیل کنند. آشپز میگوید من با صدام به کشورهای مختلفی سفر کردم.
او در پایان گفت: به همین شکل آشپزها اوضاع این پنج کشور و وضعیت درونی و بیرونی دیکتاتورها را بیان میکنند. این کتاب شاید در نوع خود منحصربهفرد باشد، کمتر کتابی چنین تلفیقی از مسائل دربارهی رابطهی آشپزی و آشپزها و دیکتاتورها با حوزههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و روباط انسانها به دست داده است.
دیکتاتورهای شوخ!
زینب کاظمخواه، مترجم کتاب، اظهار داشت: این کتاب را میتوانیم در ژانر روزنامهنگاری تاریخی قرار دهیم. البته این تاریخ بیشتر عامهپسند و برای خواننده بسیار لذتبخش و راحت است. قرار دادن تاریخ و غذا در کنار هم در ذهن ما سابقهی روشنی ندارد و قدری ناهمگون به نظر میرسد، به خصوص اینکه روایت از جانب آشپزهای دیکتاتورها باشد. نویسنده خیلیخوب سیاست و غذا را کنار هم گذاشته و به خواننده از وجهی از این دیکتاتورها میگوید که خیلی دربارهی آن صحبت نشده است. جالب این است که رفتار این دیکتاتورها با آشپزهایشان خیلیخوب بوده است. شاید بعضی از آشپزها هنوز ترسی از آن زمانه داشته باشند، ولی بیشتر از کار کردن در آن دوره بوده است و شاید در عصر حاضر خیلی دلشان نخواهد دیگران بدانند که برای دیکتاتورها کار کردهاند.
او ادامه داد: رفتار خوب دیکتاتورها با آشپزهای خود با رفتار آنها با مردمانشان در تناقض بوده است. مثلاً در عراق، صدام حسین کردها را قتل عام کرد و همه از پسران او، عُدَی و قُصَی، میترسیدند که مرتکب جنایات زیادی شدند. اما گویا با آشپزش رفتار خیلیخوبی داشته است. در این کتاب وجهی بسیار شخصیتری و پشتپردهای دور از دسترس از این دیکتاتورها را میبینیم که شاید خیلی از مورخان به آن دسترسی نداشتند. در نتیجه روایت آشپزها خیلی جذاب است.
او افزود: طنزی در کل کتاب جاری است که آن را بسیار خواندنیتر کرده است. نویسنده نشان میدهد که بعضی از دیکتاتورها اتفاقاً بسیار شوخ بودهاند. این با آنچه ما از بیرون دیدیم و در کتابهای تاریخی خواندیم سنخیتی ندارد. اینجا، نویسنده آن کلیشهی رایج را در مورد دیکتاتورها میشکند و به ما میگوید که اینها وجه دیگری هم دارند که انسانیتر است و درکتابهای تاریخ به آن پرداخته نشده است. پل پوت دیکتاتوری بود که کشتار زیادی در کامبوج انجام داد. اما آشپز او میگوید که او بسیار شوخ بود. عیدی امین هیبت ترسناکی داشت اما آشپزها میگویند که آدم بسیار شوخی بود و با سربهسر دیگران گذاشتن میخندید و کیف میکرد. افزونبراین، قلم طنز نویسنده و بیان موضوعاتی خاص، مثل گاو شیرده کاسترو که رکورد گینس را زد، هم کتاب را خواندنی کرده است.
کاظمخواه در پایان ضمن تأکید بر اینکه چابوفسکی با استفاده از سابقهی روزنامهنگاری خود سوژهی خوبی را انتخاب کرده و بهخوبی به آن پرداخته است، گفت: خود نویسنده در خلال روایت داستان آشپزها و پرداختن به خلقوخوی شخصی و غذا در دل این مصاحبهها تاریخ مختصری از کشورهای این دیکتاتورها ارائه میدهد. یکی دیگر از جذابیتهای این کتاب دستور پخت غذاهای مخصوص دیکتاتورها است. نویسنده با این آشپزها همراه شده و با آنها خرید کرده و به آشپزخانههایشان رفته و در حالیکه با آنها آشپزی میکرده با آنها دربارهی دیکتاتورها صحبت کرده است.
برای علاقهمندان به تاریخ، زندگینامه و آشپزی
منصور ضابطیان گفت: بهطور کلی، انواع آثار فرهنگی و هنری و ادبی وجود دارد که معروفترین و بهترینهای آن حاصل یک ایدهی متفاوت است. ایدهی متفاوت میتواند جایگاه کتاب را از کتابی بسیار بسیار معمولی به مرتبهی خیلی بلندتری برساند. «مصائب آشپزی برای دیکتاتورها» در درجهی اول حاصل ایدهی بسیار خوب چابوفسکی است که سالهای سال روزنامهنگار بوده است و ماجرای زندگی خودش هم جذاب است. به هر حال، او مهاجر بوده، کار آشپزی و کارگری میکرده و بعد به کشور خودش بر میگردد و روزنامهنگاری میکند روزنامهنگارها معمولاً آدمهای جستوجوگر و باهوشی هستند. پس این ایده از چابوفسکی بعید هم نبوده است. این اثر هم میتواند علاقهمندان به زندگینامهها یا تاریخ را به خود جذب بکند هم علاقهمندان به آشپزی را. جدای از این، زندگی دیکتاتورها برای ما پر رمز و راز بوده است و ارتباط برقرار کردن نویسنده با ما از دریچهی آَشپزی و علاقهمندی دیکتاتورها به غذا برایمان جذاب است. نکتهی مهمتر اینکه، چابوفسکی در هر کجا میتواند اطلاعاتی تاریخی به ما میدهد.
او ادامه داد: برای امثال سرگذشتنویسها و سفرنامهنویسها مهم است که اطلاعات مورد نظرشان را چطور به ماجرای اصلی تزریق بکنند بهطوری که توی ذوق نزند و آنها را از ماجرای اصلی کتاب دور نکند. نویسندهی کتاب این نکته را به خوبی میداند و میداند که کجا اطلاعات درستی را به ما بدهد. مطمئناً خیلی از این اطلاعاتی که از زبان این آدمها گفته شده است، شاید واقعا از زبان این آدمها گفته نشده باشد و نویسنده اینها را در دهان آنها گذاشته باشد. ولی آن طعم و عطری که از آشپزی میآید در سراسر کتاب جاری است و از همه مهمتر همانطور که ایدهی نوشتن یک کتاب خیلی مهم است ایدهی انتخاب و ترجمهی آن کتاب در کشوری دیگر هم خیلی جالب است. نمیدانم این انتخاب مترجم بوده یا ناشر ولی انتخاب بسیار خوبی بوده است. حتی اگر کتاب به انتخاب مترجم هم نباشد، ترجمهی روان و به شدت فارسیگونهی کتاب یکی از امتیازهای درجهیک آن است.
در سایهی کوسهی خیلی بزرگ
مهدی تدینی، فاشیسمپژوه، در بخشی از سخنان خود اظهار داشت: صحبت دربارهی کتابی مربوط به دیکتاتورها با کارنامهی من مرتبط است، البته نه بخش آشپزی آن! بنابراین، از زاویهی نظری مطلوب خودم به آن مینگرم و نظرم را بیان میکنم. در نگاه نخست موضوع کتاب قدری حاشیهای به چشم میآید. انگار صرفاً جنبهای هیجانانگیز داشته باشد. مهم این است که یک دیکتاتوری سرنوشت انسانها و ملتها به دست میگیرد و رقم میزند، باعث بروز جنگ در داخل و خارج میشود، آزادیها را از بین میبرد و ساختار سیاسی را به شکل مطلوب خودش در میآورد تا بتواند حاکمیت خودش را پایدار و موروثی بکند، سعی میکند رسانهها را در دست بگیرد و نگذارد هیچ انتقاد برنده و خطرناکی از جوهر قلم و میزتحریر نویسنده و روزنامهنگاری بلند شود. از همهی اینها مهمتر، حیات و ممات یک ملت به خیر شخصی دیکتاتور وابسته میشود. در واقع، در سرنوشت سیاسی کشوری با حاکمیت دیکتاتوری برای ما آن تاریخ، ملت و نظریهی سیاسی مهم و تعیینکننده است. حال آنکه میتوانیم از زوایای دیگری هم به مساله نگاه کنیم.
او ادامه داد: میتوانیم ساختار سیاسی را زاویه دید تاریخی، جامعهشناختی، نظامیگری، مناسبات و روابط بینالمللی و فرهنگی بنگریم. میتوانیم به این توجه کنیم که هر فرهنگی مستعد چه نوع دیکتاتوری است و چه شکلی از دیکتاتوری را در خودش پدید میآورد. اما گذاشتن دوربین در زاویهای نامعمول(آشپزخانه) زاویهدیدی نامعمول و عجیب و غریب هم به دست میدهد. هر قدر دیدی که دوربین به شما میدهد فراختر و پرجزئیاتتر باشد احتمالاً دید کلی بهتری بتوانید کسب کنید. اگر دوربین را در زوایای خاصی قرار بدهند و آن را به فضایی خاص محدود کنند شاید در نگاه اول در نظرتان آزارنده بیاید و لزومی در آن نبینید. اما به مرور از این زوایای عجیب و غریب برداشتهای متفاوتی میکنید که در تصاویر پرترهمانند و باز نمیدیدید. مدتی بعد هم به آن زاویه دید عادت میکنید و حتی آن را ترجیح میدهید یا دستکم در کنار سایر زوایا میپذیرید.
او ادامه داد: حالا قرار دادن دوربین پشت اجاق گاز آشپزخانهی دیکتاتور هم همان زاویه دید عجیبی است که در نگاه نخست شاید بیدلیل و هیجانی به نظر برسد. اما وقتی وارد رخدادها و کشاکشها میشویم دیگر این زاویه دید بیاهمیت نیست، بلکه خاص است. دریافتهای ما از امور باید چنان جامع باشد که همهی زوایای دید باز هم همان را به ما بگوید. وقتی در خیابان صحنهی تصادفی را ببنید، فقط زمانی برداشت درستی از واقعیت دارید که آن اتفاق از همهی زوایای دیگر هم همین برداشت را ایجاد کند. حقیقت در دریافت مورد نظر من، نزدیکترین و دقیقترین دریافت از حقیقت است. اگر همهی روایتها از زاویه دیدهای گوناگون یکسان باشد یعنی ما احتمال زیاد به حقیقت نزدیک شدهایم. اما اگر دیدهی من و فردی در آن سوی خیابان یکی نباشد، نمیتوانیم حقیقت را صورتبندی کنیم و برایمان مجهول میماند. اگر هم کسی در اینجا ادعا بکند که من به حقیقت دست پیدا کردم و حقیقت این است، این حقیقت باید به گونهای باشد که با زوایای دید مختلف همخوانی داشته باشد. ما پدیدهها را اینگونه میشناسیم؛ از زوایای مختلف هر کسی سعی میکند به آن پدیده پیببرد. حالا این پدیده میتواند واقعیت، رخداد یا ساختار باشد. آن روایت هر قدر با واقعیت همخوانی بیشتری داشته باشد بهرهاش از حقیقت بیشتر است. زوایای دید متفاوت به ما کمک میکند تا به حقیقت نزدیکتر شویم. چون زوایای دید متفاوت نگاه ما را اصلاح میکند و باعث میشود دچار بزرگنمایی و کوچکنمایی نشویم و زوایای کوری نداشته باشیم و چیزهایی از قلم و دید و دریافت کلی و نهاییمان نیفتد.
تدینی بیان داشت: زندگی روزمره هم یک زاویه دید برای فهم دیکتاتوری است. اینجا دیکتاتوری با آنچه شهروندان زیر دیکتاتوری حس و لمس میکنند نزدیک میشود. دیگر قضیه از حالت نظری خارج میشود. اینکه دربارهی ساختار و ایدئولوژی و کارهای یک دیکتاتور حرق بزنیم یک بحث است و اینکه ما چگونه آن دیکتاتوری را زندگی میکنیم، نفس میکشیم و با تصمیمات آن بیدار می شویم و میخوابیم چیز دیگر. برای شهروند یک حاکمیت دیکتاتوری اتفاقاً این زاویه دید از همه چیز مهمتر است. دیکتاتوری اصلاً و اساساً زمانی مهم میشود که باید آن را زندگی کنیم. دیکتاتوری وقتی میخواهی توضیح بدهی و تببین کنی مسالهای علمی میشود. اما آنجایی تبدیل به دغدغهی مهم برای فرد شهروند میشود که باید آن را زندگی بکند.
او در یک مثال تفصیلی توضیح داد که همان طور که فیلپژوهی با زیستن با فیل در یک اتاق یکی نیست، دیکتاتورپژوهی با زیستن در دیکتاتوری یکی نیست و شناختی که از زندگی کردن با فیل یا زیستن در دیکتاتوری از فیل یا دیکتاتور به دست میآید متفاوت است. سپس افزود: شناختی که ما به عنوان شهروند از دیکتاتوری میتوانیم به دست بیاوریم گاهی اوقات بسیار دقیقتر یا درستتر از شناختی است که کسی بدون زندگی در آن دیکتاتوری و صرفاً با مطالعهی کتاب به دست آورده باشد. شاید خیلی خوب بداند که در دیکتاتوری خاص نهادهای مختلف چه کارکردی داشتند. اما وقتی زندگی کرده و بزرگ شده و لمس کرده و به آن دیکتاتوری دست کشیده و دست دیکتاتوری به آن خورده است در خیابان و تلویزیون و مدرسه و کتاب درسی آن را دیده است همه جا با آن بزرگ شده است و تأثیر آن را بر رفتار پدر و مادر و معلم دیده و شاهد زندگی نزدیکان و مخالفان آن را بوده است این فرد از طریق این مشاهدات دریافت بسیار نزدیک و ملموس و درستی از دیکتاتوری دارد؛ یعنی دیکتاتوری را زندگی کرده است. این زاویه دیدی مهم و اساسی است. این فرد ممکن است همچنان از ساختارهای دیکتاتوری چیزی نداند، اما به دلیل زیستن در یک نظام دیکتاتوری این شناختها را کسب کرده است.
او در پایان گفت: این دست کتابها به ما نشان میدهند که زیستن در نظام دیکتاتوری چگونه است. یک آشپز نه دولتمرد است نه عضو حزب است نه از سیاست چیزی میداند نه میتواند در آن دیکتاتوری سهم ویژهای داشته باشد که طمعی بورزد. هیچکدام از اینها نیست. یک آشپز یک کارمند خیلی ساده است که به دلیل نوع کارش ارتباط بسیار خطیری با صاحب قدرت دارد و یک خطای کوچک میتواند برایش بسیار گران و فاجعهبار تمام شود. در عین حال از زاویهای به دیکتاتور نزدیک میشود که خیلی از دیگران آن را ندیدهاند و نفهمیدهاند. مثلاً از لذتهای ریز دیکتاتور، از عادات غذایی او، از اینکه کی سر پرخوری میافتد و کی بیاشتها میشود باخبر است و از همانجا به برخی مسائل سازوکار قدرت پی میبرد که دیگران از آن بیخبرند. از همهی اینها مهمتر به عنوان یک کارمند دونپایه در کنار بالاترین ارباب قدرت قرار گرفته است. در واقع مثل ماهی ریزی است که در سایهی یک کوسهی خیلی بزرگ در دریا شنا میکند. در نهایت، کتابهایی از این دست که هم کنجکاوی خواننده را برمیانگیزند هم اطلاعات جالب و روزمره اما مهمی به خواننده میدهند به ما کمک میکنند تا زاویه دید مغفول در مباحث نظری را به دست بیاوریم. به همین خاطر خواندن رمانها، روایتها و سرگذشتهای زندگی مهم است. نمیتوانید تصور کنید که فقط با خواندن مجموعهای از کتابهای نظری بتوانید به بسیاری از رازهای سیاسی پیببرید. چیزی که در یک رمان دست ما را بگیرد ممکن است خیلی اساسیتر و مهمتر باشد. چراکه در رمان بازگویی همان زیستن در نظام دیکتاتوری است، همان زیستن دیکتاتوری است.