کد مطلب: ۱۰۲۲۷
تاریخ انتشار: چهارشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۶

یک استکان شعر

 

عاشق سلسله‌ی زلف گرهگیرم من

روزگاری است که دیوانه‌ی زنجیرم من

نکنم چشم به هر نقش سبکسیر سیاه

محو یک نقش چو آیینه‌ی تصویرم من

مرغ بی‌پر به چه امید قفس را شکند؟

ورنه دلتنگ ازین عالم دلگیرم من

نشود دیده‌ی من باز چو بادام به سنگ

بس که از دیدن اوضاع جهان سیرم من

هست با مردم دیوانه سر و کار مرا

دل همان طفل مزاج است اگر پیرم من

بهر آزادی من شب همه شب می‌نالد

بس که از بی‌گنهی بار به زنجیرم من

گر چه صائب شود از من گره عالم باز

عاجز قوت سرپنجه‌ی تقدیرم من

 

شعری از صائب

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST