در روز بزرگ، تنها
آنکه بیشمار سوزن خورده است، میخندد
تنها خورشید.
روزی بزرگ، در اصالت ما، دست میبرد
تا، سوزن سوزن، به ماش باز دهد
ما، در یک گفتگوی معمولی روزانه، بر سر خود
ناگهان خبردار میشویم
از تاجی از هوا
پی میبریم حرکات بیخودانه دستهامان، هنگام گفتگو
نامههایی از هوا را توشیح کرده است،
نخوانده، توشیح کرده است
شاید در یکی از نامهها، به عشق، معترف شده باشیم
یا به قتل،
و شاید از این روست که بیدلیل، دوست داشته
یا تبعید میشویم
ما که زادگاه، وطن، قلمرومان، چارپایهای کوتاه است،
در دم تبعید، کشیدن چارپایه
در دم خفقان
بدانیم پادشاه هوائیم، پادشاه هوائیم
بیژن الهی