ایران ـ پروفسور مارک فاولر، ترجمه فاطمه حجازیزاده: ۲۳ آوریل (۳ اردیبهشت) را یونسکو روز جهانی «کتاب و حق تألیف» نامیده است. روز جهانی کتاب را نخست، اتحادیه بینالمللی ناشران و دولت اسپانیا به اجلاس کنفرانس عمومی یونسکو پیشنهاد کرد و سپس به پیشنهاد فدراسیون روسیه، عنوان «حق مؤلف» نیز به آن افزوده شد و توسط اعضا به تصویب رسید. دلیل انتخاب ۲۳ آوریل آن چنان که در صفحه رسمی یونسکو درج شده است تقارن این روز با تولد یا مرگ برخی از نویسندگان معروف و شخصیتهای ادبی جهان مانند شکسپیر و سروانتس است. پروفسور مارک فاولر حقوقدانی کهنهکار و اهل نیویورک است که نزدیک به سی سال است وکالت بنگاههای رسانهای را برعهده دارد. او فارغالتحصیل دانشکده حقوق دانشگاه کلمبیا در مقطع دکترا است و ویراستار نشریه «مرور قانون» کلمبیا، و پژوهشگر نشریات «هارلان فیسک استون» و نیز «کنت» بوده است. او دو سال نیز سردبیر خبرنامه «دادسرای رسانه» بود. تخصص حقوقی او در مالکیت معنوی، حقوق رسانه و نیز حقوق ورزشی است. فاولر این یادداشت را در وبلاگ خود منتشر کرده است که ترجمه آن برای چاپ در «ایران» اندکی کوتاه شده است.
«محتواربایی» که بسیاری از مردم فکر میکنند مربوط به «حق نشر» است، در واقع یک نظریه حقوقی نیست. در واقع، محتواربایی یک «جرم اخلاقی» است و نه حقوقی. و از این رو، در «مجامع دانشگاهی» قابل طرح و پیگیری است و نه در دادگاهها. محتواربایی زمانی رخ میدهد که کسی - یک دانشجوی عجول، یک استاد سهلانگار، یک نویسنده بیوجدان – به دروغ ادعا کند عبارات شخص دیگری از او است؛ چه این عبارات شامل حقنشر باشد و چه نباشد. البته اگر اثری که مورد محتواربایی قرار گرفته مشمول قانون حق نشر باشد، این ماجرا به تکثیر غیرمجاز و نقض حق نشر نیز مربوط خواهد شد.
من بند نخست این یادداشت را عیناً از «فرهنگ حقوقی بلک» برداشتهام که آن نیز به نوبه خود با ذکر منبع، آن را از کتاب «شاهراه حقنشر» از استاد پل گلدشتاین نقل کرده است. اگر من از استاد گلدشتاین نام نبرم، خود را به گناه محتواربایی آلودهام؛ اما قانون حقنشر را نقض نکردهام و نقل قول من از او کاملاً در چارچوب «استفاده منصفانه» میگنجد.
در نسخه «مریام-وبستر» آمده است که محتواربایی عمل دزدی و برگرفتن افکار یا عبارات یک مؤلف توسط دیگری و یا استفاده از این اطلاعات بدون ذکر منبع است. در مقابل، نقض قانون حقنشر زمانی رخ میدهد که اثر مشمول این قانون بدون اجازه مالک آن بازتولید، بازتوزیع، بازاجرا، بازنمایش و یا مورد اقتباس واقع شود. این دو تعریف هر چند به هم نزدیک هستند اما دقیقاً یکی به نظر نمیرسند.
بسیاری از محتوارباییها نقض حقنشر نیستند. و در سوی دیگر، بسیاری از موارد نقض حقنشر، محتواربایی به شمار نمیآیند. اما تفاوت میان این دو تجاوز به روشنی کدام است؟ تفاوتی که نویسندگان و حتی گاه قضات آن را درنمییابند.
نقض حقنشر یک «جرم حقوقی» علیه مالکیت فکری است، در حالی که محتواربایی «اشتباه اخلاقی» در مورد احترام به نیاکان یک اندیشه است. محتواربایی به حقنشر منجر نمیشود مگر اینکه محتواربا عباراتی مشمول حقنشر را بازنشر کند و یا اینکه مقدار نقلشده از مرزهای «استفاده منصفانه» تجاوز کند.
به عنوان مثال حقایق و افکار توسط قانون حقنشر حمایت نمیشوند و تنها «عبارات» اصیل مشمول این قانون هستند. بنابراین یک دانشگاهی که افکاری را از پژوهشگر دیگری بدون دادن ارجاع میآورد، شاید یک محتواربا باشد، اما اگر او این حقایق و افکار را با عبارات و کلمات خود بیاورد، قانونی را نقض نکردهاست. یا مثال دیگر، اگر مطلبی پیش از ۱۹۲۳ منتشر شدهباشد، دیگر در ایالات متحده مشمول قانون حقنشر نخواهد بود. پس با این حساب، یک رماننویس میتواند بدون زیرپا گذاشتن قانون، جملات و صحنههای داستان کوتاه وینسبرگ-اوهایو را بردارد بدون اینکه اشارهای به نام شروود اندرسون کند چرا که این اثر در سال ۱۹۱۹ منتشر شده است. اما این مورد قطعاً یک «محتواربایی» است.
هنگامی که من، ایدههای اصلی کارم را از دیگران برمیدارم (مثلاً نقلی که از گلداشتاین بدون آوردن گیومه آوردهام) یک محتواربایی صورت گرفته چرا که خواننده این اثر گمان میکند این نوآوریها و ابداعات از من است. با این حال نمیتوان از من به خاطر نقض قانون شکایت کرد.
از سوی دیگر، اگر من نقل قولی بیش از اندازه بلند را از یک اثر مشمول قانون حقنشر در کار خود بیاورم، قانون را نقض کردهام؛ حتی اگر این نقل را با دقت تمام و ارجاع درست و اذعان کامل به نویسنده اصلی آورده باشم. در این صورت قانون نقض شده اما محتواربایی صورت نگرفته است.
قاضی «پونسر» کتابی دارد با عنوان «کتاب کوچک محتواربایی» و در آن بسیاری از «مجادلات عدم اصالت» در سالهای اخیر جهان را آورده است. او در این کتاب، بخوبی توضیح دادهاست که چرا برخی کپیهای اذعاننشده، محتواربایی هستند و برخی نه.
او در این اثر واژه «کریپتومنسیا» را برای اشاره به «محتواربایی ناخودآگاه» میآورد که در این مورد، گناه از سر «غفلت» است و نه قصد. بنابراین کمتر قابل نکوهش خواهد بود. هر چند او نشان میدهد این اصطلاح تقریباً همیشه یک بهانه مغالطهآمیز برای کسانی بوده است که به این امر متهم شدهاند.
راهحلهای قانونی برای «نقض حقنشر» قدرتمند و واضح هستند و در قوانین به سادگی درج شدهاند. اما برای «محتواربایی» راهکارهای قانونی، حتی اگر وجود داشتهباشند، چندان روشن نیستند. حتی مرز آنچه محتواربایی است و آنچه شامل محتواربایی نمیشود چندان روشن نیست. در عمل قوانینی که در این مورد وجود دارد به بنبست رسیدهاند و قربانیان محتواربایی شاید در برخی موارد تنها بتوانند با استفاده از قوانین تجاری به شکایت دست بزنند. هر چند بسیاری از مواقع هیچ انگیزه تجاری پشت ماجرا نخواهد بود. بنابراین تنها میتوان به شکایتهای اخلاقی به سازمانهای حرفهای و مؤسسات دانشگاهی پناه آورد. مؤثرترین و تنها راه باقیمانده برای مقابله با محتواربایی استفاده از شرمساری در اجتماع است.
بررسیهای مختلف، مثل مقالهای که اخیراً نیویورکتایمز در این مورد منتشر کرد، نشان میدهد که محتواربایی در میان دانشجویان و دیگران در حال افزایش است. آسان و وسوسهانگیز است که در اینترنت مقالات دیگران را پیدا کنیم و با شیوه بِبُر و بچسبان از آنها برای سرهمبندی مطلب خود استفاده کنیم.
بیش از پنجاه درصد دانشجویان و دانشآموزان به محتواربایی اینترنتی برای کارهایشان دست میزنند. به خاطر همین است که بسیاری از دانشگاهها منابع مفیدی را برای شناسایی و جلوگیری از محتواربایی منتشر کردهاند.
در پایان، شاید ذکر این جمله از بیانیه «انجمن تاریخ امریکا» در مورد معیارهای عملکرد حرفهای بیمناسبت نباشد: «بهترین کار برای پرهیز از محتواربایی این است که همیشه به صورت روشن، کامل و سخاوتمندانه به این بیندیشیم که به لحاظ فکری به چه کسانی مدیون هستیم.»