کد مطلب: ۶۹۴۸
تاریخ انتشار: یکشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۴

راهی به رهایی: افتخاری در میانه یأس و امید

فرزاد نعمتی: هنگامی که نام «کره‌ی شمالی» را می­شنوید، چه تصویری در ذهن­تان پررنگ می­شود؟ شاید اگر «خوره‌ی فوتبال» باشید، «طوفان زرد» ـ نامی که بر تیم ملی رؤیایی این کشور در جام جهانی ۱۹۶۶ م. اطلاق می­شد ـ را به یاد می‌آورید. اما اگر علاقه­مند به سیاست، تاریخ، حقوق یا ادبیات باشید، چه؟ این­جا دیگر احتمالاً هیچ خبری از رؤیاهای فوتبالی نیست، بلکه با واقعیتی کابوس­وار از دیکتاتوری فاشیستی، نقض حقوق بشر و بمب اتمی مواجه خواهید شد. ادبیات را هم که به­کل باید فراموش کنید. بسیاری از کشورهای کمتر معروف از طریق ورزشکاران و نویسندگان و هنرمندان­شان است که خود را به جهان معرفی می­کنند؛ آن­هم در بزنگاه­هایی که چشم جهانیان نظاره­گر رخدادی ویژه است. اما کره‌ی شمالی، دهه­هاست خود را با نوعی انزوای جهانی در جهانی که روزبه‌روز به هم نزدیک­تر می­شود، و با دیکتاتوری نظامی خاندان «کیم ایل سونگ» و فرزندانش در دنیایی که روزبه­روز عمر و کارآیی دیکتاتورها کاهش می­یابد، تعریف می­کند.

صحبت تاریخ که باشد، کره‌ی شمالی کشوری است که یادآور نظام تقسیم جهان به دو بلوک شرق و غرب و نزاع­های خصمانه‌ی جهان کمونیستی با جهان سرمایه­داری است. همسایگی کره‌ی شمالی با چین و شوروی کمونیست، و حمایت­های این دو کشور از موجودیت آن در رقابت با کره‌ی جنوبی که تحت حمایت آمریکا قرار داشت، نمودی آشکار از نزاع ابرقدرت­ها در شبه­جزیره‌ی کره بود. اما اکنون، دیگر شوروی به تاریخ سپرده شده است و چین نیز ـ لااقل از منظر اقتصادی ـ  مشی سرمایه­داری را نمایندگی می­کند. نزدیک به سی سال است که بلوک شرق دچار فروپاشی شده است و دیوار برلین فرو ریخته است، اما نزاع کره‌ی شمالی با کره‌ی جنوبی ادامه یافته است و دورنمایی از اتحاد آتی آنها نیز در ذهن نیست. چرا؟ زیرا کره‌ی شمالی سیاست متفاوتی را اتخاذ کرده است. آنها نظیر همه‌ی حکومت­های فاشیستی، از تحریف تاریخ، بزرگ­نمایی درباره‌ی خطر خارجی و ذات شیطانی دشمنان خود شروع می­کنند و نتیجه می­شود این: «آمریکا حرام­زاده است، کره‌ی‌جنوبی سگ ارباب بزرگ است و رهبران کشور عظیم کره­‌ی شمالی باهوش­ترین رهبران جهان­ هستند که مایه‌ی رشک سایر عالم شده­اند. در ضمن، این کره‌ی جنوبی بوده است که به کره‌ی شمالی حمله کرده است!»

صحبت سیاست که باشد، کره‌ی شمالی یادآور همه‌ی حکومت­های فاشیستی است. ایدئولوژی رسمی آنها در آغاز، آمیزه­ای از مارکسیسم ـ لنینیسم و جوچه (خودکفایی) بود. اما در ۱۹۷۲ م. رسماً مارکسیسم ـ لنینیسم و کمونیسم از قانون اساسی جدید حذف شد و جوچه که در جامعه‌ی بسته و منزوی کره‌ی شمالی به­عنوان بزرگ­ترین نظریه­ی «کیم ایل سونگ» تبلیغ می­شود، اصل بنیادین حکومت معرفی شد: «برقراری جوچه در یک کلام به این معناست که اربابِ انقلاب و بازسازی کشور خود باشید. به این معنا که تحت هر شرایطی محکم به جایگاه مستقل خود بچسبید، هر گونه وابستگی به دیگران را رد کنید، از مغز خودتان استفاده کنید، به نیرو و توان خودتان باور داشته باشید، روحیه‌ی انقلابی اتکا به خود را نشان دهید و در نتیجه تحت هر شرایطی با مسئولیت خودتان مشکلات خود را حل کنید.» (هاردن ۱۳۹۴: ۹۳) نتیجه‌ی عملی چنین سیاست­های ایدئولوژیکی، البته وابستگی روزافزون کره شمالی به کمک­های خارجی چین و دشمنان قسم­خورده­اش، آمریکا و کره­‌ی جنوبی بوده است تا بتواند اندک­مرهمی بر قطحی خانمان­برانداز و انسان­کشی باشد که کشور را در تأمین ساده­ترین خوراک آدمی­زاد، گندم، مستأصل کرده است. البته پای شعار که به میان آید، در همین قانون، جناب سونگ، درباره‌ی موافقین و مخالفین نیز موضعی تبار­پرستانه اتخاذ کرد؛ بدین مضمون که دشمنان جامعه، هر کسی هستند، باید سه نسل از تبارشان را نابود کرد.  این ادامه‌ی دستوری بود که در سال ۱۹۵۷ صادر شده بود و جامعه را بر اساس قابل­اعتماد­بودن والدین و نیاکان اشخاص، جداسازی می­کرد. نتیجه‌ی عملی چنین سیاست­هایی تقسیم جامعه به سه طبقه و تبدیل کشور به یکی از انعطاف­ناپذیرترین نظام­های طبقاتی جهان از طریق الگوی نئو­فئودال تبارمحوری است که بزرگ­ترین زندان جهان را در نظامی­مأب­ترین جامعه‌ی جهان برپا کرده است؛ هرچند حکومت، خود را صاحب بهشت کارگران قلمداد می‌کند، حتی اگر سرانه‌ی متوسط درآمد در آن از سودان و لائوس نیز کمتر باشد.

صحبت حقوق که باشد، برای ذکر مشتی نمونه‌ی خروار می­توان به جزئیات طیقه­بندی سه­گانه‌ی جامعه اشاره کرد. طبقات سه­گانه در کره‌ی شمالی از این قرارند: طبقه‌ی هسته‌ اعم از اعضای حزب کارگران، افسران درجه­دار نظامی و اطلاعاتی، کارگران مزارع، خانواده‌ی سربازان کشته­شده در جنگ دو کره، خانواده‌ی نیروهایی که همراه ایل سونگ علیه اشغال ژاپنی­ها جنگیده­اند و کارگران دولتی. جمعیت این طبقه بین ۱۰۰ تا ۱۲۰ هزار نفر است و در داخل و اطراف پیونگ­یانگ زندگی می‌کنند. طبقه‌ی خنثی (سیال) شامل سربازان، تکنسین­ها و معلمین است که می­توانند با خدمت در ارتش و در صورت خوش­شانسی و ایجاد رابطه با افراد پایین حزب حاکم، به طبقه‌ی بالا صعود کنند. اما طبقه‌ی متخاصم، کلیه‌ی افرادی هستند که مظنون به مخالفت با حکومت هستند و شامل چنین گروه­هایی می­شوند: مالکان سابق، خانواده‌ی کره­ای­هایی که به کره‌ی جنوبی فرار کرده بودند، مسیحی­ها و کسانی که برای حکومت استعماری ژاپن کار می­کردند. طبق قانون­های تبعیض‌آمیز کره‌ی شمالی، فرزندان و نوادگان اینان نیز باید در معدن­ها و کارخانه­ها کار کنند و درضمن اجازه‌ی ورود به دانشگاه را نیز ندارند. جایگاه افراد این طبقه‌ی نزدیک به دویست­هزار نفری، در استان­های دورافتاده‌ی نزدیک مرز چین در اردوگاه­های زندانیان سیاسی است که عمرشان دو برابر گولاک­های استالین و دوازده برابر اردوگاه­های نازی­ها است.

و اما اگر صحبت ادبیات باشد، چه می­توان درباره کره‌ی شمالی گفت؟ این کشور کدامین نویسنده و شاعر بزرگ را به جهان معرفی کرده است و اساساً چگونه می­توان در سیستم مخوف و امنیتی کره‌ی شمالی که ایدئولوژی رسمی، میخکوب ذهن مردمان گرسنه و بیچاره شده است، امیدوار بود نویسنده­ای خوش­قریحه پا به عرصه‌ی ادبیات جهانی بگذارد؟ واقعیت امر آنست که اگر هم نوشته­ای که بتوان به آن نسبت «ادبیات» را الصاق کرد، درباره‌ی کره شمالی یا از اهالی آنجا عرضه شود، عموماً از خاطرات اندک کسانی است که توانسته­اند از آن وحشتکده‌ی بیست‌وسه میلیونی بگریزند و خاطرات­شان دستمایه انتشار اثری شود که بی­شک در وهله‌ی نخست، مخاطب را شوکه، هول­زده و منزجر از این­همه نکبت و فلاکت می­کند. این­گونه است که در کشوری که بسیاری از مردمان ساکن اردوگاه­های اجباری­اش لغت «عشق» را نشنیده­اند و حتی تصوری از مفهوم «خداوندِ بخشنده مهربان» ندارند، ادبیات، تنها می­تواند به معدود کتاب­های خاطرات (آن­هم چه خاطراتی) منحصر شود که، به لطف خبرنگاران و فعالین حقوق­بشری که پیگیر زندگی مردم ساکن در آن کشورند و با یافتن فراریان و مهاجرین می‌کوشند با چاپ خاطرات آنان در مردم دنیا نسبت به وضعیت بغرنج ساکنان کره‌ی شمالی، همدردی­ای بشردوستانه برانگیزند، به چاپ می‌رسد. چنین ادبیاتی، نه­تنها نمی­تواند از تاریخ، سیاست، حقوق و اقتصاد جامعه جدا باشد، بلکه ناچار است لبالب از چنین نهادهای خفقان­آوری باشد. اگر اردوگاه­های سیاسی را شاخص­ترین نماد خفقان رژیم کره‌ی شمالی بدانیم، احتمالاً روایت انسانی که صاحب متمایزترین ویژگی در رابطه با آنهاست، اهمیتی اساسی دارد؛ اهمیتی که البته بسیار کوتاه و صریح است: «هیچ­کسی که در آن­ها به دنیا آمده، فرار نکرده است، هیچ­کس جز شین دونگ هیوک.» (هاردن ۱۳۹۴: پشت جلد)

فرار از اردوگاه ۱۴، روایت شین دونگ هیوک از زندگی مشقت­بارش در اردوگاه ۱۴ است که یکی از بسته­ترین اردوگاه­های سیاسی کره‌ی شمالی به شمار می­رود. شین ماحصل «ازدواج جایزه­ای» زن و مردی بود که نگهبانان اردوگاه تشخیص داده بودند برای تشویق آنان به کار سخت و خبرچینی بیشتر، باید به عقد هم دربیایند. عموهای شین سال­ها پیش کوشیده بودند از مرز بگذرند و خود را به کره‌ی جنوبی برسانند. نتیجه‌ی چنین عملی، تنبیه سایر اعضای خانواده آنان از طریق کوچاندن­شان به اردوگاه بود تا بتوانند با کار دشوار، شرافت از دست رفته‌ی خود را بازیابند. شین، بدون لمس و درک جهان متمدن، از آغاز تولد، زندگی اردوگاهی را تجربه کرد و طی این دوران بیست­ ساله، از انسانیت خود تهی شد و به موجودی بدل شد که تنها در پی دانه­ای ذرت برای رهایی از گرسنگی و مرگ است و برای رسیدن به همین اندک پوچ، چنان به رذیلت خبرچینی و جاسوسی تن داد که مادر و برادر خود را به چوخه‌ی اعدام سپرد؛ اما شگفتا که نه از چنین عملی ناراحت و افسرده شد و نه کابوس مرگ و عذاب وجدان، او را در برگرفت. فراتر از آن، او هیچ­گاه در پشت لغاتی چون پدر، مادر و برادر، امنیت، عاطفه و پیوند را درنیافت و چون ماشین کوکی تنها به زندگی حیوانی خود در اردوگاهی که قوانین ده­گانه­اش سزای تجمع بیش از دو نفر، مگر در مواقع اعدام، دزدی، عدم اطاعت از نگهبانان تحت هر شرایطی، عدم گزارش رفتار دیگران و ... را شلیک فوری می­دانست، اکتفاء کرد. با وجود این، حضور زندانی متفاوتی به نام پارک که دنیای آزاد را تجربه کرده بود و معاشرت او با شین، جهانی دیگر را به او هدیه کرد که اگرچه در آغاز تنها با طلب توصیف لذت ولع غذاهای لذیذ و خواب شیرین تناول آن­ها همراه بود، سرانجام او را به فرار از چنان چاه ویلی مشتاق کرد و در نهایت به پرورش و پیدایی فضیلت­های انسانی چون آزادی، عشق، محبت، مهربانی و دوستی در وجود او انجامید.

این­گونه است که کتاب دو بخش اصلی دارد: بخش اسارت که سراسر رنج و زجر است، هم برای شین و هم برای مخاطب و بخش تلاش برای رهایی و نیل به آنکه آکنده از شور و شوق است، هم برای شین و هم برای مخاطب و هم برای بلین هاردن که با یافتن شین و تلاش برای نوشتن زندگی او، کوشیده است تا روایتی صادقانه و در عین حال کوبنده و تأثیرگذار بنویسد تا شاید نگاه جهانیان را به فاجعه­ای که دهه­هاست در کره‌ی شمالی در حال اجرا است، معطوف بدارد تا شاید روزی همان­گونه که تبتی­ها، دالای لاما و ریچارد جر، برمه­ای­ها آنگ سان سو چی و دارفورایی­ها جورج کلونی و میا فارو را، دارند، مردم کره‌ی شمالی نیز از حمایت رسانه­ای ستاره­هایی که تغذیه­کننده‌ی اصلی رسانه­های بزرگ جهانی هستند برخوردار شوند؛ باشد که آنان از یوغ حکومتی که به‌راستی آن­چه را موسولینی بیشتر شعار می­داد و کمتر موفق به عملیاتی­کردن آن شد: «همه چیز در درون دولت، هیچ چیز علیه دولت، هیچ چیز خارج از دولت» محقق کرده است، رها شوند.

جدا از مباحث بسیار مهم اثر درباره ی وضعیت کلی زندگی مردم در کره‌ی شمالی و رابطه‌ی این کشور با کشورهایی چون چین، کره‌ی جنوبی و آمریکا، واقعیت امر آنست که نه تشریح دنائت آمران و نه توصیف خفت زندانیان، نمی­تواند و نباید جایگزین خواندن اصل کتاب شود. هیچ خلاصه­ای از کتاب و مضامین آن، احتمالاً نخواهد توانست آن­گونه که خواندن خود کتاب، خواننده را دچار تنگی نفس و ناراحتی عصب می­کند، تأثیرگذار باشد؛ هرچند شین دونگ هیوک نیز حق خواهد داشت اگر بگوید این تجربه که او ۲۳ سال تنها یک غذای ثابت شامل حلیم ذرت، سوپ کلم و کلم نمک­سود­شده خورده است، با خواندن آن تفاوتی از زمین تا آسمان دارد. در «فرار از اردوگاه ۱۴» شما با فیلم «زندگی زیباست» بنینی و کتاب «در جستجوی معنی» ویکتور فرانکل مواجه نیستید. وجه مشترک آن دو اثر، ورود آدمی از دنیای متمدن به دنیای توحش اردوگاهی است. هرچند توحش از جانب هر سیاستی، اعم از فاشیستی و استالینیستی و... بر آدمی تحمیل شود، زجرآور و طاقت‌کُش است، فراموش نکنیم قربانیان آشویتس و گولاک، لااقل از تجربه‌ی تمدن و تاریخ آزادی و خاطره‌ی آدمیت تهی نبودند و بنابراین می‌توانستند با اعتماد و محافظت از یکدیگر، اندکی آلام یکدیگر را تقلیل دهند و قدری بیشتر دوام بیاورند، حال آنکه شین عاری از چنان تاریخیتی بود. به تعبیر رسای المر لوچترهند درباره‌ی زندانیان اردگاه­های کار نازی‌‌ها: «زندانیان به صورت جفت­جفت، صورت ظاهر انسانیت را زنده نگه داشتند» و در بیانی دیگر در آن اردوگاه­ها، «واحد پایه‌ی زنده­ماندن» جفت بود نه فرد. حقیقتی که درباره‌ی شین نیز صدق کرد و اگرچه او از بدو زندگی، تنها اطاعت در خیانت را فرا گرفت، به یمن شانسِ یافتن آن دوست دنیادیده‌ی طالب آزادی، قادر به نوسازی شخصیت و رؤیاهای خود و یافتن راهی به رهایی شد. البته چنین اقبالی آن­قدر هم­چنان نایاب هست که او لقب «تنها فراری متولد اردوگاه­های سیاسی کره‌ی شمالی» را یدک بکشد؛ افتخاری در میانه‌ی یأس و امید.

 

کتاب «فرار از اردوگاه: فرار اودیسه­وار مردی از کره شمالی به سوی آزادی» نوشته بلین هاردن، ترجمه مسعود یوسف حصیرچین، نشر چشمه، چاپ اول و دوم: ۱۳۹۴، ۲۲۹ صفحه، ۱۶۰۰۰ تومان

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST