آناهید خزیر: اکبر اخلاقی درباره «منطق الطیر» گفت: اغلب بحثهایی که دربارهی «منطق الطیر» شده است، به معانی و مضامین نهفته در این اثر بزرگ بازمیگردد. البته این بحثها ارزشمند است؛ اما آیا برجستگی «منطق الطیر» در میان آثار عطار و ادب عرفانی فارسی، تنها به خاطر درونمایهی آن است؟ اگر چنین بود، آثار دیگری میشناسیم که همان درونمایهها و مضامین را دارند، همانند بحث رهایی از نفس یا سیر و سلوک و رسیدن به خودی و رها شدن از «من»؛ اما برجستگی اثر عطار را نیافتهاند. پس به نظر میرسد که صورت و شکل «منطق الطیر» است که سبب برجستگی آن شده است. چون اگر صورت و شکلی نباشد، معنا و مفهوم هم قابل تجربه نیست. از این رو باید گفت که صورت و وجه ادبی و هنری اثر است که معنا را ماندگار میکند. به عبارت دیگر، فقط خود «گفتن» نیست، بلکه چگونه گفتن است که اهمیت دارد به همین دلیل برای درک معانی، باید جنبههای صوری و شکل اثر مورد توجه قرار بگیرد.
برجستهترین ویژگی هنری و ادبی «منطق الطیر»، وجه روایی و حتی نمایشی آن است. روایت تعاریف گوناگونی دارد. آنچه به سادگی میتوان گفت آن است که روایت متنی است که داستان و قصهای را بیان میکند. این سادهترین تعریف است. اما دو سه قرارداد و مفهوم را هم باید در نظر گرفت. یکی اینکه روایت راگاه در دو سطح تقسیمبندی میکنند: گفتمان (یا سطح گفتمان) و داستان. هر متن روایی، یک نشانی است که فرستندهای به نام مؤلف دارد و گیرندهای به نام خواننده. اما درون این نشانه، مدل ارتباطی دیگری به نام راوی هست که برای گیرندهی دیگری که مخاطب روایت باشد، نشانهای را میفرستد. این نشانه، مدلول آن داستان است. پس هیچ وقت متن روایی را بیواسطه نمیخوانیم. به سخن دیگر، متن را میخوانیم و داستان را که شامل اشخاص و جهان پیرامون آنهاست، در ذهن خود استنباط میکنیم.
فرضیات بنیادین روایتشناسی «منطق الطیر»
یک موضوع دیگر این است که در روایتشناسی هیچگاه نباید راوی را با مؤلف اثر یکی بدانیم. این یکی از فرضیات بنیادین روایتشناسی است. اما همه عادت دارند که احساسات شخصیتها را به مؤلف نسبت بدهند. یکی از مشکلات تاریخ ادبیات ما هم همین است. آیا «من» حافظ خود اوست؟ یا صدایی است که بنابر قراردادهای ادب فارسی، حافظ آن را برگزیده است؟
مسالهی دیگر وجه تمثیلی «منطق الطیر» است. میدانیم که واژهها دلالت اولیه دارند. اما در شعر ممکن است دلالت ثانویه هم پیدا کنند. هنگامی که مولانا میگوید صورت را رها کنید و به معنا بپردازید، اشاره به این است که مدلول ثانوی را در نظر بگیرید. در «منطق الطیر» هم مجموعهای در سطح اول داریم که عبارت است از مرغان و رسیدن به سیمرغ؛ و مجموعهای در سطح دوم داریم که شامل سالکان و پیر و مرشد و سیر و سلوک عارفانه است. همواره چنین شکل و بُعدی وجود دارد تا مخاطب بتواند از معنای اول به معنای دوم برسد.
ساختار کلی «منطق الطیر» چنین است که به غیر از مقدمه و مؤخره، از یک روایت اصلی شکل میگیرد و در دل داستانها، حکایتهای فرعی بسیاری، حدود ۱۶۰ حکایت، مطرح میشود. کوتاهترین این حکایتها دو بیت است و بلندترین آن «داستان شیخ صنعان» است که بیش از ۴۰۰ بیت است. آنچه در خود متن نمود دارد، الگوی ارتباطی میان راوی و مخاطب است اما درون این سطح، سطح دومی شکل میگیرد که راوی آن هدهد است. این راوی، به مناسبتهایی قصه میگوید و گفتگو میکند. مخاطب او هم جمع مرغان است. اما به ندرت سطح سومی رخ میدهد. به هر حال آن دو سطح، تداخلی ندارند. یعنی راوی اول نمیتواند با مرغان ارتباط داشته باشد.
شروع داستان «منطق الطیر» غیر عادی و نادر است
داستان «منطق الطیر» از یک بخش صفر که بخش ماقبل داستان است، شروع میشود که شروعی غیرعادی و نادر است. من تاکنون نمونهای از آن ندیدهام: «مرحباای هدهد هادی شده/ در حقیقت پیک هر وادی شده؛ای به سرحد سبا سیر تو خوش/ با سلیمان منطق الطیر تو خوش؛ صاحب سر سلیمان آمدی/ از تفاخر تاجور زان آمدی؛ دیو را در بند و زندان بازدار/ تا سلیمان را تو باشی رازدار؛ دیو را وقتی که در زندان کنی/ با سلیمان قصد شادروان کنی». در اینجا راوی اصلی داستان، که در سطح اول روایت است، سطح را میشکند و بر سطح دوم رخنه میکند و یکی از شخصیتهای داستان را مورد مخاطب قرار میدهد. به هر حال این چند بیت، به خوبی هنر عطار را نشان میدهد و بازگو کنندهی شکل هندسی اثر او هم هست.
عطار در «منطق الطیر» از همهی ظرافتهای واژه، از لفظ گرفته تا صدا، و تمام عناصر فرهنگی که میشناخته، نهایت استفاده را میکند. او مرغان را معرفی میکند و آنگاه داستان را ادامه میدهد. این را هم باید در نظر گرفت که برخلاف داستانهای حماسی که با یک مشکل، حملهی دشمن، آغاز میشوند، داستانهای عرفانی همانند «منطق الطیر» با یک نیاز شکل میگیرند. در واقع عنصری وارد داستان میشود و تعادل زندگی شخصیتها را برهم میزند و آنها را ناگزیر میسازد که برای برآوردن آن نیاز، اقدام کنند. حرکت مرغان هم از نیاز آنها برای رسیدن به سیمرغ برمیآید.
یک تفاوت «منطق الطیر» با رسالات تمثیلی دیگر آن است که در آن رسالات، تاویل و تفسیر برعهدهی خواننده گذاشته میشود، اما در اثر عطار، وجه تمثیلی اثر هم بیان میشود. علتش آن است که عطار در پی روشنی و وضوح است و نمیخواهد ابهام ایجاد کند. او اجازهی تفسیرها و تاویلها را به خواننده نمیدهد و هر آنچه را که خود بدان دست یافته، به خواننده منتقل میکند.