ابتکار: شاید در جهان خیلیها ادبیات ایران را با حافظ و
سعدی بشناسند، اما از قرن هفت و هشت که حافظ و سعدی در آن زندگی میکردند تا امروز
ادبیات ما دستخوش تغییرات بسیاری شده است. در این سالها تلاشهایی برای معرفی
ادبیات معاصر ایران به جهان از طریق ترجمه آثار انجام شده است. آثار هوشنگ مرادی
کرمانی، «چراغها
را من خاموش میکنم» زویا پیرزاد، «مدار صفر درجه» احمد محمود از جمله این آثار
هستند. اما چه مترجمی برای شناساندن آثار معاصر ایرانی مناسب است؟ مترجمان ایرانی
یا خارجیهای فارسیدان؟ دولت و نهادهای مرتبط چه سهمی در معرفی ادبیات معاصر ما
به دنیا دارند؟ برنامههای این نهادها کاربردی هستند؟ آبتین گلکار، مترجم زبان و
ادبیات روسی دوره کارشناسی را در دانشگاه تهران گذرانده و دوره کارشناسی ارشد و
دکتری ادبیات روسی را در دانشگاه ملی کییف (تاراس شوچنکو) سپری کرده است. او در
حال حاضر عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس، استاد مدعو دانشگاه تهران و استاد
مدعو دانشگاه آزاد اسلامی است. گلکار تاکنون آثار مختلفی از ادبیات و تاریخ روسیه
را ترجمه کرده است که از جمله آنها میتوان به آثاری از گوگول، بولگاکوف، چخوف،
تورگنیف، رادزینسکی، زوشچنکو و... اشاره کرد. ترجمه گلکار از کتاب استالین، اثر
ادوارد رادزینسکی، در سال ۱۳۹۳ منتشر
شد که این ترجمه جایزه کتاب سال در رشته تاریخ را در سال ۱۳۹۴ گرفت. همچنین ترجمه گلکار از رمان آشیانه
اشراف، اثر ایوان تورگنیف، در نخستین دوره جایزهی ابوالحسن نجفی (۱۳۹۵)، عنوان
بهترین ترجمه سال را به دست آورد. با او درباره مشکلات ترجمه آثار ایرانی به زبانهای
دیگر گفتوگویی کوتاه داشتیم که در ادامه میخوانید:
آقای گلکار، از آنجایی که فارسی زبانی است که با
فرهنگ کاملاً آمیخته است، آیا ما مترجمانی داریم که بر فرهنگ ایران تسلط داشته
باشند و بتوانند با ترجمه صحیح، مفهوم را به درستی منتقل کنند؟
ما زبانی نداریم که با فرهنگ نیامیخته باشد. برای
ترجمه صحیح و انتقال درست مفهوم هم، بر خلاف آنچه از سوال شما برمیآید، تسلط بر
فرهنگ ایران شرط لازم و کافی نیست. به همین علت، بهتر است سوال را به این شکل مطرح
شود که آیا ما مترجمان قابلی برای ترجمه متون ادبی فارسی به زبانهای دیگر داریم؟ یکی
از اشتباهاتی که در سالهای اخیر پول، وقت و انرژی فراوانی را هدر داد، این بود که
بدون کارشناسی لازم و بدون نظرخواهی از اهل فن، موجی برای ترجمه متون فارسی به
زبانهای دیگر راه انداختیم و با درکی بسیار ابتدایی از فرایند ترجمه، متنهایی را
به دست دانشجویان یا زباندانان ایرانی سپردیم تا آنها را به زبانهای دیگر ترجمه
کنند. در حالی که با کسب نظر از ده مترجم حرفهای میشد به این نتیجه تقریباً
بدیهی رسید که در روند ترجمه از فارسی به زبانهای دیگر، به ویژه زبانهای
غیرانگلیسی و به ویژه متون ادبی، کار را فقط باید به مترجمی سپرد که زبانِ مقصد،
زبانِ مادریاش باشد؛ همان روندی که در خود ایران هم معمول است. شما چند مترجم
غیرایرانی حرفهای میشناسید که اثری ادبی را به فارسی ترجمه کرده باشند؟ من یک
نفر را هم نمیشناسم. یعنی این کار از پایه اشتباه بود و متنها حتی با ویرایش اساسی
به دست اهل زبان مقصد نیز قابلاستفاده نبود. به عبارت دیگر، مترجمان قابل برای
ترجمه متون فارسی به زبانهای دیگر را باید در میان خارجیانِ آشنا به زبان فارسی
جست، آن هم نه هرخارجیِ فارسیدان. اگر از میان صد فارغالتحصیل رشته زبان فارسی
فلان دانشگاه خارجی دو سه مترجم حرفهای ادبیات فارسی پیدا شود، برای ما موفقیت
بزرگی است.
آیا در خارج از کشور بازاری برای ترجمه آثار
ایرانی وجود دارد و از آثار نویسندگان روز ما استقبال میشود؟
بازار قطعاً وجود دارد و استقبال هم در حدی که
سزاوارش هستیم، میشود. اشکالی که وجود دارد این است که دولت ما انگار میخواهد
این استقبال را بیشتر کند، ولی راهش را بلد نیست. بزرگترین اشتباه آن نهادهای
دولتی که خودشان را متولیِ «جهانی کردن ادبیات فارسی» میدانند، این است که بلد
نیستند آثار درستی برای ترجمه به زبانهای دیگر انتخاب و از ترجمه آنها حمایت
کنند. کلی از آثاری که با بودجه دولتی و شبهدولتی به زبانهای دیگر ترجمه شده
است، در خود ایران هم خواننده ندارد. ممکن است به ضرب و زور خریدهای گسترده و فرمایشی
تیراژ کاذب داشته باشند، ولی اگر مثلاً جلو دانشگاه بساط کنید و به رایگان هم عرضهشان
کنید، کسی نمیبردشان و اگر هم ببرد، نمیخواندشان. بله، ما قطعاً ادبیات تراز اول جهانی نداریم، ولی همان ادبیات تراز
چندم معاصرمان را هم درست عرضه نمیکنیم. بحثی که پیرو سوال قبلی پیش میآید، این
است که وقتی تعداد مترجمان ادبی از زبان فارسی به زبانهای دیگر اینقدر کم است،
باید قدر آنان را دانست و بهترین و بیشترین استفاده را از آنان برد، باید «بهترین»
کتابهای موجود ادبیات فارسی را برای ترجمه به آنان پیشنهاد کرد و نه «ارزشی»ترین
کتابها را، چرا که درک اکثر موسسات دولتی از این واژه «ارزشی» فاجعهبار است و
همین درک است که باعث میشود کلی هزینه صرف ترجمه و چاپ فلان کتاب بشود و بعد کتاب
در انبار رایزنی فرهنگی فلان سفارتخانه ایران یا فلان ناشر شبهدولتی دپو شود و
بعد هم روانه بازیافت. وقتی با ترجمه کتاب «گاوخونی» جعفر مدرس صادقی مخالفت میشود
و با ترجمه کتاب «دا» موافقت، منظورم از واژه «فاجعه» روشن میشود.
آیا نهادی برای انتقال ادبیات روز ما به کشورهای
دیگر وجود دارد؟ وزارت ارشاد، خانه کتاب یا انتشارات خاصی در این زمینه تا به حال
فعالیت داشته اند؟ و آیا این فعالیت ها کافی بوده یا خیر؟
بله، نهادهایی وجود دارند، ولی با سیاستهایی که
به آن اشاره کردم، ای کاش وجود نمیداشتند، چون دستکم بودجهای از بیتالمال هدر
نمیدادند و دستکم با حمایتهای مالیِ بیمارشان وقت و انرژی همان اندک مترجمان
ادبی خارجی را برای ترجمه آثار نازل هدر نمیدادند و این مترجمان میتوانستند
آثاری را ترجمه کنند که مخاطب خارجی بیشتری را جذب ادبیات فارسی میکرد. یک نمونه موفق
خارجی در همین زمینه کشور روسیه است.
روسیه از حدود هفت یا هشت سال پیش تصمیم گرفت همان کاری را بکند که ما
میخواهیم بکنیم، یعنی از ترجمه آثار ادبیات روسی به زبانهای دیگر حمایت کند. یکی
از کارهای موثری که انجام دادند این بود که از طریق دانشگاهها و نهادهای فرهنگی
مختلف، مترجمانی را که در سراسر جهان به کار ترجمه آثار ادبی روسی مشغول بودند، شناسایی
کردند و هر دو سال یک بار در کنفرانسی بینالمللی آنان را گرد هم میآورند، آثار
جدید ادبیات روسیه را به آنان معرفی میکنند، زمینه آشناییشان را با نویسندگان و
آژانسهای ادبی و ناشران فراهم میآورند و از ترجمهها نیز حمایت مالی میکنند،
ممکن است زیرپوستی (یا حتی علنی) از بعضی نویسندگان «فوقهمدل» با حکومت نیز حمایت
بیشتری بکنند، ولی باور بفرمایید در هیچ کدام از کتابهایی که با حمایتشان منتشر
شده، در هر صفحه نوشته نشده است «پوتین خوب است!»