اعتماد: حسن حسنزاده طبری آملی (۱۴۰۰-۱۳۰۷) مشهور به علامه حسنزاده آملی، از علما و حکمای متاخر معاصر بود که در علوم و فنون متعدد سنتی تبحر داشت و در این باره بیش از صد کتاب نوشت. حکمت اسلامی، فقه، عرفان نظری، نجوم و هیات قدیم، ریاضیات و حساب و جبر قدما و ادبیات کلاسیک فارسی و عربی تنها بخشی از حوزههایی بود که او در آنها تخصص داشت و تدریس میکرد و قلم میزد. اما فراسوی عرصههای علمی و معرفتی، آن وجهی که باعث اقبال گسترده عموم به او میشد، عرفان عملی و سلوک معنوی و ساده زیستی و وارستگی و دوریاش از امور سیاسی و اجتماعی بود. علامه حسنزاده، به دور از هیاهوی بیرونی همواره دلمشغول مجاهدت درونی بود و در کنار کارهای علمی در حیطههای متنوع علوم سنتی، به مراقبه فردی و تزکیه اخلاقی خود و شاگردان و مخاطبان مشغول بود. از دیگر ویژگیهای علامه، توجه او به ادبیات کهن فارسی و تصحیح آثاری چون کلیله و دمنه و گلستان سعدی است. منوچهر صدوقی سها، استاد و پژوهشگر فلسفه و حکمت اسلامی سالهاست که علامه حسنزاده آملی و آثارش را از نزدیک میشناخته و بارها محضرش را درک کرده است. به مناسبت درگذشت علامه حسنزاده آملی با او گفتوگویی صورت دادیم که از نظر میگذرد.
نخست درباره نحوه آشنایی و شناخت خودتان از مرحوم علامه حسنزاده بفرمایید.
ابتدا درگذشت علامه حسنزاده آملی را تسلیت عرض مینمایم. میفرماید: «أنا نأْتِی الْأرْض ننْقُصُها مِنْ أطْرافِها» (سوره رعد، آیه ۴۱) برخی یا دستکم یکی از تفاسیر این آیه شریفه را مربوط به رحلت علمای عاملین دانستهاند که از آن به «اوتاد الارض» تعبیر میشود. آشنایی ما با ایشان به این نحو شروع شد که یکی از داییهای من، مرحوم میرزا محسن دلجو، رحمتالله علیه که اخیرا بر اثر کرونا به رحمت الهی واصل شد، از طلاب زمان مرحوم آیتالله بروجردی در قم بود و در وقایع سربازی بردن اجباری طلاب قم، ایشان هم لباس طلبگی را کنار گذاشته و کارمند دولت شده بود. مدتی هم به آمل مامور بود. آقای حسنزاده تابستانها به آمل تشریف میبردند و این دایی من از همان ایام به علت سوابق طلبگی و علاقه به این مسائل خدمت ایشان مشرف شده بود و آشنایی یافته بودند و بسیار به ایشان ارادت پیدا کرده بود. نمیتوانم بگویم که اسم آقای حسنزاده را از ایشان شنیدم، قبلا نام او را شنیده بودم، اما در همین حد بود. بعدا مقداری از حال و روزگار آقای حسنزاده را از داییام شنیدم و به ایشان علاقهمند شدم. حدود سالهای ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۳ بود که در منزلشان در قم خدمتشان رسیدم. به خاطر دارم که حوالی بازار خان و مقبره شیخ صدوق، دو خانه با یک مدرسه به اسم سعادت کنار هم بودند که در یکی از آن منازل ایشان اقامت داشتند. از همان زمان ارادت حضوری بنده و لطف ایشان آغاز شد و تا این اواخر ادامه داشت و حالا هم با کمال تاسف از رحلت ایشان یاد میکنم. رضوانالله علیه.
شما از پژوهشگران فلسفه و حکمت و عرفان اسلامی هستید که آشنایی عمیق و گستردهای از تاریخ حکمای معاصر دارید. اساتید و معلمان مرحوم علامه حسنزاده آملی چه کسانی بودند؟
تحصیلات همه علما نوعا جامع است، یعنی علوم معقول و منقول را دوشادوش تحصیل میکنند، اما من به ذکر نام اساتید معقول ایشان یعنی اساتید فلسفه و عرفان و ریاضی تا جایی که میدانم، اکتفا میکنم. ممکن است اساتید دیگری هم داشته باشند که ما خبر نداشته باشیم. البته مشکل عمدهای نیست، در شرح حالهایی که برخی دوستان از ایشان نوشتهاند، نام اساتیدشان هست. علیایحال، آنچه میدانم، ایشان بعد از تحصیل مقدمات، به تهران تشریف میآورند و از اساتید معروفشان یکی استاد بزرگ خود ما مرحوم آقای شیخ علی محمد جولستانی معروف به تویسرکانی بود. آقای حسنزاده در برخی شرح حالهایی که خودشان مرقوم فرمودهاند، اسم آقای جولستانی را به عنوان یکی از اساتیدشان میآورد. آقای جولستانی از سرآمدان شاگردان آقا میرزا مهدی آشتیانی و آقا میرزا طاهر تنکابنی بودند و استاد بسیاری از اهل حکمت آن عصر. او در کمال وارستگی میزیست و زمانی که ما خدمتشان میرسیدیم، بالغ بر صد بود، اما عوام ایشان را نمیشناختند. آقای حسنزاده بخشی از منطق منظومه را نزد آقای جولستانی تلمذ کرده بودند. دیگر استاد فلسفه و حکمت ایشان مرحوم شیخ عبدالرحیم قاضی تهرانی از مدرسین حکمت در مدرسه مروی است که مرحوم حسنزاده احتمالا بخشی از حکمت منظومه را نزد ایشان خوانده است. دیگر باید از مرحوم الهی قمشهای رحمتالله علیه و مرحوم شعرانی اعلیالله شأنه و مرحوم آقا سید ابوالحسن رفیعی قزوینی اعلیالله مقامه یاد کرد. مرحوم استاد حسنزاده آملی نزد این بزرگواران علوم معقول اعم از فلسفه و ریاضی و هیات را میآموزند. بعد هم به قم مشرف میشوند و خدمت دو برادر جلیلالقدر، مرحوم علامه طباطبایی و برادر بزرگوارش مرحوم سیدحسن الهی میرسند.
شأن و منزلت ایشان در معارف و حکمت اسلامی از دید شما چه بود؟
در یک کلام به گمان بنده و بسیاری از اهل این مباحث، مرحوم آقای حسنزاده آملی در علوم عقلانی انصافا به نصاب کمال واصل بودند. خیر الکلام، ما قل و دل. ایشان در عرفان و فلسفه، جامع بودند، آنهم نه صرفا عرفان نظری، بلکه عرفان عملی چنانکه عرض خواهم کرد.
از دید شما بارزترین وجه شخصیت علمی و عملی ایشان چه بود؟
برترین وجهی که نسبت به ایشان لااقل برای بنده مطرح است، ورود ایشان به ساحت عملی عرفان واقعی و فوض به مقامات ولایت است. مخاطبان گرامی از تعبیر فوض به مقامات ولایت وحشت نکنند. ولایت عرضی عریض و طولی طویل دارد، امری تشکیکی و ذومراتب است که عام و خاص و مطلقه و مقیده و... دارد. برخی از برگزیدگان بندگان حق تعالی حائز این مقامات میشوند. معلوم است که ولایت کلیه شمسیه از آن حضرت رسول (ص) و حضرت امیر و ائمه معصومین سلامالله علیهم است. اما ولایت صرفا شمسیه و کلیه نیست، بلکه جزییه و قمریه و نجمیه هم هست. به یک چراغ توان صد چراغ روشن کرد. من دون استثنا، آنهایی که این سعادت با آنها یار میشود و وارد عرفان عملی به نحو واقعی میشوند، به ساحت ولایت علی قدر مراتبهم وارد میشوند. من شک ندارم که آقای حسنزاده آملی علی قدر مرتبته، حائز این مقامات بود. فردی که من در صدق وثاقت و صدق قول او هیچ شک ندارم، میگفت که به من گفته شد آقای حسنزاده عبدالصمد است. در ترمینولوژیهای عرفانی، منجمله در اصطلاحات الصوفیه آقا عبدالرزاق کاشانی آمده، در وهله اول، «عبد» به معنای مظهر است، عبدالله به معنای مظهر اسمالله است و عبدالرحمن، مظهر اسم رحمان و به همین سیاق... اما عبدالصمد کسی است که واسطه وصول و بذل رحمت الهیه است. رحمت الهیه را میگیرد و به عالم و عالمیان منتقل میکند. آن شخص گفت، به من گفته شد که آقای حسنزاده، عبدالصمد است. همین در بیان عظمت مقام ایشان کفایت میکند.
از نظر شما علت ماندگاری و گیرایی شخصیت علامه حسنزاده آملی در چیست؟
بهترین حرفی که در پاسخ به این سوال میتوانم بگویم، قرائت این آیه شریفه است: «إِن الذِین آمنُوا وعمِلُوا الصالِحاتِ سیجْعلُ لهُمُ الرحْمنُ وُدًّا» (سوره مریم، آیه ۹۶) . این «سین» در کلمه «سیجعل» چنانکه به اشتباه ترجمه شده، «سین تسویف» نیست، یعنی به این معنا نیست که در آینده رخ میدهد، بلکه «سین تحقیق» است، یعنی قطعا آنهایی که ایمان میآورند و اعمال صالح دارند، حق تعالی محبت ایشان را تحقیقا در دلها جاری میکند. در مراتب ایمان آقای حسنزاده آملی که نیازی به ذکر معنایی نیست، در مورد اعمال صالحشان هم به این قیاس. شخصی که به حمدالله بیش از نود سال عمر میکند و تمام این عمر از کودکی تا کهنسالی صرف علم و تفکر و تعقل و خواندن و نوشتن شود، هم مومن و هم صاحب عمل صالح است. محبت چنین شخصی بر دلها جاری است و از آنجا که این محبت بر همه دلها و نه یک دل یا دو دل، جاری است، یقینا ماندگار میشود. فرض کنید ما امروز بعد از هفتصد سال نام مولانا را میشنویم. نه او را دیدهایم، نه نسبتی داریم، نه جد مستقیم ما بوده، نه از اقوام ماست، نه نفع مادی داریم و... چرا او را دوست میداریم؟ این دوست داشتن هم واقعی و بدون غلوغش و مرض و غرض است. اشخاصی که با معارف مولانا آشنا میشوند، به همان میزان و بلکه بیشتر به او عشق پیدا میکنند. این امر جز تحت این آیه شریفه محقق نمیشود. نمیگویم هرچه مولانا گفته، درست گفته است. هیچ اجباری نیست که تمام حرفهای یک نفر علم واقعی باشد و تمام اعمالش مومنانه. چنین چیزی مختص معصومین علیهمالسلام است. ممکن است که هر کس با دو عمل صالح واقعی و علم واقعی، وارد این ساحت بشود و ماندگار شود. من شکی ندارم که مرحوم حسنزاده رحمتالله، با آثاری که دارند، سالهای سال بلکه قرنها ماندگار خواهند بود.
آیا خاطره یا خاطراتی هم از ایشان به یاد دارید؟
بسیار زیاد، اما به دو مورد اکتفا میکنم. در اوایلی که خدمت ایشان رسیدم- شاید اولین جلسه بود- از همان لحظه ورود به مسائل عرفانی پرداختند، درحالیکه آشنایی صوری حاصل نبود. حتی اگر تصور میکردند که من طلبه هستم، علیالقاعده باید تصور میکردند که طلبه فقه و اصول هستم. اما از همان حین ورود، مطالب عرفانی مطرح شد. دفعتا دیدم که دو دستی عمامهشان را برداشتند و روی زانویشان گذاشتند و با حالت دقت و شکستگی فرمودند، آقا جان اگر دعوا بر سر این کلاه است، ما کلاهمان را برمیداریم. آنچه ما از این حرکت فهمیدیم و فکر میکنم جز این هم نباشد، این بود که ما بالاخره حاضریم که همه شؤونمان حتی شؤون علمی و معارفیمان را در راه وصول به حق فدا کنیم. خاطره دیگر مخصوصا برای اهل کتاب و عاشقان کتاب جذاب است، یعنی کسانی که بعضا به «کتابباز» معروف هستند، جذاب است. به خصوص برخی صاحبان کتابهای خطی، شیفته و عاشق کتابهای خود میشوند و این امری طبیعی است، مخصوصا اگر کتابی باشد که صاحب کتاب روی آن تعلیق و حاشیه و تصحیح نوشته باشد. راه دور نمیرویم. مثلا اگر بنده یک نسخه خطی داشته باشم که سالیان سال روی آن کار کرده باشم، تصحیح کرده باشم، حاشیه نوشته باشم و... برای آن اهمیت زیادی قائل میشوم... زمانی که با دوست عزیزمان آقای دکتر اعوانی نزد مرحوم میرزای روشن رضواناللهعلیه مشغول تحصیل بودیم، متن درسیمان، مصباحالانس نوشته قاضی حمزه فناری بود. این مصباحالانس شرح کتاب مفتاحالغیب اثر مشهور و مهم صدرالدین قونیوی است. شاید حدود دو قرن است که مصباحالانس متن نهایی عرفان نظری است و امروز تردید دارم که کسی مدرس این متن باشد یا خیر. در هر صورت ما حین تحصیل این کتاب نزد مرحوم روشن، از آنجا که چاپ سنگی این کتاب با حواشی مرحوم آقا میرزا هاشم اشکوری، به تعبیر استاد مرتضی مطهری، مطالعهاش دو تا چشم میخواهد...؛ خیلی بد چاپ است و باید با رمل و اسطرلاب آن را خواند. روی کاغذ کاهی چاپ صدساله و بسیار کمرنگ... خوشبختانه مرحوم استاد خواجوی آن را چاپ حروفی کردهاند و کمک موثری به مطالعه آن کردند. در هر صورت ما حین مطالعه این کتاب، خواستیم تحت نظر استاد، نسخههای خطی این کتاب را بیابیم و علی قدر طاقت، آن را تصحیح و چاپ کنیم. حتی قراردادی هم با ناشر معتبری نوشتیم. در همان ایام که دنبال نسخه خطی بودیم، میدانستم که مرحوم استاد حسنزاده آملی این کتاب شریف را نزد مرحوم آقا سید ابوالحسن رفیعی قزوینی تحصیل فرموده بودند و احتمال دادم که نسخه خطی را داشته باشند. به قم رفتم و خدمت ایشان مشرف شدم و عرض ماوقع کردم. ایشان فرمودند از مصباح نسخهای ندارم، اما از تمهیدالقواعد نسخهای دارم...در دو، سه قرن اخیر، در حوزه عرفان نظری به خصوص در حوزه تهران سه متن بیشتر نبود: یکی تمهیدالقواعد ابنترکه که شرح قواعدالتوحید بود، دیگری شرح قیصری بر فصوص و سوم مصباحالانس. بین این سه ترتب بود، یعنی اول تمهید را میخواندند، بعد شرح قیصری و در نهایت مصباح. آقای حسنزاده آملی فرمودند که مصباح را ندارم، اما تمهید را دارم. بلند شدند و رفتند از کتابخانهشان، کتاب بسیار قطوری آوردند که چند برابر تمهید بود. معلوم بود که تعلیقات و شروح متعددی بر آن نوشتهاند. فرمودند اگر میخواهی بردار و ببر... واقعا این عمل در حد کرامت بود. ایشان کتابی را که واقعا یکی از عصارههای حیات علمیشان بود، به راحتی و سماحت و بزرگواری به صرف یک خواهش ساده درباره کتابی دیگر، تقدیم کردند. درود خدا بر او و اساتید و مشایخ او، آنهم در این ایام: این سخن دارم ز افلاطون به وقت مرگ یاد/ حیف دانا مردن و افسوس نادان زیستن