کد مطلب: ۴۷۷۰
تاریخ انتشار: چهارشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۳

وسعت روح آزاد

فرزاد نعمتی: مرحوم سیدحسن حسینی (۱۳۳۵ ـ ۱۳۸۳) شاعر معاصر ایرانی از جمله اصحاب ادبیات بود که در می‌ان‌سالی از میان ما پر کشید. پرواز ابدی شاعر «هم‌صدا با حلق اسماعیل» بسیاری از اهل شعر را در غم فرو برد. مرگی نابهنگام که همچون مرگ سلمان هراتی و قیصر امین‌پور، بهت‌آور و غیرمنتظره بود. این هر سه، از درخشان‌ترین نمونه‌های شعر پساانقلابی بودند و چشم و چراغ ادبیات انقلاب محسوب می‌شدند. سوگ فقدان آنان عظیم است؛ اما نباید بر این حقیقت نیز چشم فرو بست که اهل ابداع و ابرار ادبیات همواره در آثارشان و با قلمشان زنده‌اند و در میان مردمان حضور دارند. آنان زنده به زبان‌اند و تا آن زمان که زبان در میان آدمیان رواج دارد؛ نباید از مرگ شعر و شاعر سخن گفت؛ آن‌هم شاعرانی چون حسینی که برخی از آثارشان از نمونه‌های اعلای ادبیات فاخر است.
اینک، با انتشار کتاب «سکانس کلمات»، سیدحسن حسینی باز هم به میان ما آمده است؛ اما این‌بار با اثری جدید. همسر سید دست‌نوشته‌های او را جمع‌آوری کرده؛ برای ویرایش و تصحیح به سعید یوسف‌نیا سپرده؛ و نشر «نی» آن را به اهالی کتاب تقدیم کرده است. کتاب مشتمل بر پنج بخش است: «یادداشت‌ها و مقالات»، «روایت‌گونه‌ها»، «ترجمه‌ها»، «کوته‌نوشت‌ها» و «خاطرات و یادداشت‌ها».
در فصل «یادداشت‌ها و مقالات» با سیدحسن در مقام نویسنده‌ و محقق آشنا می‌شویم. برخی مقالات نظیر «جلوه‌های زبان عامیانه در قصه‌های صادق چوبک و جلال آل‌احمد»، «درنگی در «سحر حلال» اهلی شیرازی با تکیه بر صنعت جناس»، «سهل و ممتنع از فرخی تا امروز» سبکی سراسر تحقیقی دارند و در متن آن‌ها، حضور پژوهشگری دقیق دیده می‌شود. برخی یادداشت‌ها، اما از جنس تحریر مقولات اجتماعی و فرهنگی و ادبی است و در آن‌ها نویسنده، نظر خود را در مورد برخی پدیده‌ها، بیان می‌کند؛ بی‌آن‌که در پی اثبات محققانه و مستند آن‌ها باشد. در «فارسی، زبان اهل بهشت»، حسینی عشق و علاقه وافر خود به زبان فارسی را بازگو می‌کند و آن را با دین‌داری خود در می‌آمیزد: «عربی زبان دین من است و فارسی زبان تدیّن من؛ زبانِ هستی من و زبانی که به عشق آن زندگی می‌کنم و به عشق آن می‌میرم!» در این متن که احتمالاً در فاصله شب‌های قدر نوشته شده است؛ سید با حضرت علی (ع) نیز راز و نیازی دارد: «ای علی (ع) که امشب زمین را علیل و زمین‌گیر می‌کنی! در عمق وجودم تو را به فارسی می‌پرستم و به فارسی با تو نجوا می‌کنم و زبانِ بزرگوار تو نیز به فارسی پاسخم می‌دهد و عتاب و نوازشم می‌کند!». در «بر مزار عشق»، داغ مرگ سلمان هراتی با روایت مراسم تدفین و ترحیم او، تازه می‌شود. «بی‌نظری!» به هراس همیشگی ایرانی مغول‌زده از نظردادن اشاره می‌کند. به نظر حسینی، ریشه اصلی چنین پدیده‌ای نه عرفان و اخلاق و آداب سخن‌گفتن؛ بلکه تاریخ ممتدی از سرکوب و پیگرد و داغ و درفش و محرومیت است: «سایه مستدام مغول همواره از درون به ایرانی نهیب زده است: فضولی موقوف!». «پیشگیری یا درمان؟» نیز که به مسئله سانسور پرداخته است؛ از دیگر مقالات جذاب این بخش است. نیز، «پرسشی سرگشته بر لب‌های درد» که به مناسبت مرگ مهرداد اوستا نوشته شده است و ارادت سید را به این «پیر دل‌سوخته از عشق» نمایان می‌سازد.
در فصل دوم: «روایت‌گونه‌ها» مجموعه‌ای از نوشته‌های کوتاه سیدحسن حسینی گردآوری شده است. این نوشته‌ها، نجوای نویسنده با خود است؛ درون‌گرایانه است و در آن مرز رویا و واقعیت، آرزو و امکان در هم می‌آمیزد. «سکانس کلمات» ۳۸ قطعه کوتاه است که هر یک در یک پاراگراف نگاشته شده‌اند و در آن‌ها نگاه شاعرانه با نثری ادیبانه، هم-نشین شده است تا روایتی انضمامی از جریان زندگی به دست دهد. نمونه‌ای از آن را بخوانید: «همیشه دیر می‌کرد. در اداره اسمش را گذاشته بودند بالای طاقچه و به آن تعظیم می‌کردند. در راه‌رفتن از خودش عقب می‌افتاد و وقتی زود‌تر می‌رسید که میوه‌ها همه کال بودند. روزی که مرد هیچ‌کس نفهمید که او چندساله بود که به دنیا آمد!!!». در همین بخش و در یکی از درخشان‌ترین روایت‌ها: «دست‌ها»، ایستادن نویسنده در اتوبوس بهانه‌ای می‌شود برای تفکر و تأمل درباره نسبت رفتار انسان‌ها با دست‌های‌شان. از دست‌های راننده تا دست‌های پرچین و چروک پیرمردی که برای گرفتن میله اتوبوس کش آمده است تا... به تعبیر حسینی: «دست‌ها شناسنامه آدم‌ها هستند». او از دست‌ها می‌پرسد: «راستی در این روزگار با شما چه باید کرد؟ باید سیلی به صورت خود زد یا به قول اخوان، شما را کاسه پست گدایی‌ها کرد و یا عامل سیلی به صورت دیگران». «مهندس منصور» و «سجده» از دیگر بهترین‌های «روایت‌گونه‌ها»‌اند.
فصل سوم: «ترجمه‌ها»، بخشی دیگر از توانایی‌های سیدحسن را به نمایش می‌گذارد. سید، فارسی را خوب می‌دانست و خوب می‌نوشت و همین کتاب، موید ذهن دانا و قلم توانای او در ادبیات فارسی است. در کنار این، او به زبان عربی نیز مسلط بود و به ترجمه آثار عربی همت می‌گماشت. در این بخش کتاب، برخی ترجمه‌های او از زبان عربی به فارسی آمده است و متن روان و نثر پاکیزه آن‌ها، نشان از تسلط مترجم بر هر دو زبان مبداء و مقصد است. ترجمه برخی از اشعار آدونیس، ترجمه مقالاتی نظیر «تاثیر ابن‌عربی در زیبایی‌شناسی و نقد ادبی معاصر»، «هزار و یک شب در شعر معاصر» و «گنجشک‌ها ویزا نمی‌گیرند!» که مرور کتابی منتشرنشده از نزار قبانی است؛ و ترجمه و نگارشی درباره یوسف‌الخال، چهره مشهور شعر معاصر عرب، از متون خواندنی این بخش هستند.
فصل چهارم: «کوته‌نوشت‌ها» دو بخش دارد: «براده‌ها» و «فرهنگ خودمانی». در اولین بخش، مجموعه‌ای از جملات کوتاه و قصارگونه سید در چند موضوع نظیر «لبخند»، «تمدن»، «سکوت» و... جمع‌آوری شده است. شوخ‌طبعی نگاه و ظرافت نگرش او در برخی از این جملات، به‌راستی وجدآور و آکنده از لذت کشف دوباره چیز‌ها و مناسبات است. به تعبیر سید از تعبیر برخی از عدالت بنگرید: «بعضی‌ها کلمه «عدالت» را تفکیک‌شده می‌بینند: عدا = دشمنی، لت = پس‌گردنی!» و یا این نکته انتقادی ظریف را: «در جامعه لب‌های در حال رشد، لبخند، شرط اول «توسعه» است». سید، هوادار لبخند است. خنده را «مشت محکمی بر دهان امپریالیسم اندوه» می‌داند. او در مورد «سکوت» نیز، تامل کرده است: «ملکوت من در سکوت من است». نیز در مورد «تمدن»: «تمدن قرن بیستم؛ چاه عمیقی که به جای آب به فاضلاب رسید!». او نگاهی کلان و فرهنگی به تمدن‌ها دارد و ضمن اشاره به لزوم گفت‌و‌گوی تمدن‌ها، از بسنده‌کردن به ظواهر تمدنی و غفلت از بطن آن‌ها، انتقاد می‌کند. به زعم او: «تمدن شاید ـ برای مدتی کوتاه ـ به مرخصی برود اما یقیناً بازنشسته نخواهد شد.» در بخش دیگر این فصل، «فرهنگ خودمانی»، سید واژه‌نامه‌ای چندصفحه‌ای ارائه می‌دهد که بیانگر آن است که سید از پنجره‌ای به وسعت طنازی و با چشمانی مسلح به عینک نقادی به دنیا می‌نگرد. نزد او، «نظم نوین جهانی»، «چنگیزخان با قید دو فوریت» است؛ «سازمان ملل» یعنی «نظارت بر کشتار!». «خرج زن و بچه»، «ترمز ادبیات» است و «تورم»: «تکیدگی پول».
فصل پایانی کتاب: «خاطرات و یادداشت‌ها» نیز یکی از جذاب‌ترین فصل‌های کتاب است. در این فصل، با زندگی واقعی شاعر و نویسنده و ادبیات‌دانی مواجه می‌شویم که درگیر زندگی روزمره با همه دردسر‌ها و معضلاتش است. آدمی که در کشاکش عینیت‌های زندگی امروزین، دو تا می‌شود. از یک‌سو، با روح حساس و دل دردمند و ذهن دغدغه‌مندش رو به سوی ادبیات کرده تا به آرامش روان برسد و از سوی دیگر مصائب زندگی، از کم‌لطفی دوستان تا متملقان نان‌ به نرخ روز خور، از تنگناهای اقتصادی تا وعده‌های سر خرمن، همه و همه روح و روان او را می‌ساید و از انرژی‌اش می‌کاهد. نوشته سید درباره «نرخ تعلیم، بهای معلم» این‌گونه آغاز می‌شود: «شب عید ۷۴ بعد از تأخیر همیشگی در «مثنوی حق-التدریس» دو فقره چک به دستم می‌دهند که تفاوتی با دو فقره چَک یا کشیده زیرگوش احساسم ندارد... پیش‌تر گفته بودم معلمی یعنی نفاق به‌علاوه خرج زن و بچه!» خواندن ماجراهای استخدام و شرح موجز، اما مایه‌دار سید از آن، در لابه‌لای خاطرات روزانه او، مخاطب را به تامل درباره مکافات مکرر زندگی ادیبان می‌کشاند. با‌این‌همه، این بخش، تنها چنین حدیثی نیست. درلابه‌لای خاطرات سید، با نام‌هایی آشنا بر می‌خوریم که در زندگی حسینی حضور داشته‌اند.‌گاه قضاوتی کم‌رنگ نیز پدیدار می‌شود و‌گاه همه‌چیز به سکوتی معنادار ختم می‌شود تا وسعت روحی آزاد را، ناخودآگاه، بر زبان قلم جاری کند. با خواندن خاطرات، تصویری نیز از زندگی اجتماعی مردم در سال‌های پس از جنگ و اوایل دهه هفتاد منعکس می‌شود که برای مخاطبی با دغدغه‌ فهم مسائل و روندهای اجتماعی، خالی از لطف نیست.

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST